۱۳۹۵/۰۶/۱۴

حادثۀ کربلا و ویرانی کعبه


پس از به قدرت رسیدن یزید پسر معاویه، حسین که فرمانده یکی از لشکر های معاویه بود، به رسم اعتراض از کارش کناره گرفت و نخست به مدینه و سپس به مکه رفت.  مردم عراق به حسین نامه ها نوشتند و او را به عراق خواستند تا به او بیعت کنند.  او هم با نادیده گرفتن هشدار های نزدیکان اش، مسلم را به کوفه فرستاد تا از مردم بیعت گیرد و خودش پس از چندی با چند تن از اعضای خانواده و دوستان اش را ه کوفه را در پیش گرفت.  نعمان پسر بشیر، والی یزید در کوفه که در قبال هشدار های نزدیکان اش در مورد رفتن حسین به کوفه و نتایج آن بی توجه بود، از طرف یزید از کار برکنار شد و عبیدالله پسر زیاد را که والی بصره بود، والی بصره و کوفه گماشته شد.

عبیدالله، مسلم را دستگیر و اعدام کرد.  وقتی خبر اعدام شدن مسلم به حسین رسید خواست از رفتن به کوفه منصرف شود اما پسران مسلم او را قانع ساختند که باید انتقام خون پدرشان را بگیرد.  عبیدالله لشکر یکهزار نفری را تحت فرمان حُر پسر التمیمی فرستاد تا مانع رفتن حسین به کوفه شود.  حُر از قادسیه که با حسین در آنجا مقابل شده بود تا کربلا کوشش کرد مانع رفتن حسین به کوفه شود اما نتیجه نداد.  در کربلا یک لشکر دیگر چهارهزار نفری به فرماندهی عمر پسر سعد مانع حرکت حسین شدند.  هنگامی که حسین متوجه شد کار جدی شده است، سه پیشنهاد کرد.  یکم اینکه بگذارند اش به مکه بازگردد؛ دوم اینکه برای جهاد به مرز های گشوده نشدۀ فارس برود؛ سوم اینکه نزد یزید برود و دستش را بگیرد. 

عبیدالله گفت هر چی حسین میل دارد همان کند اما شمر پسر ذی‌الجوشن عبیدالله را به این امر راضی ساخت که نخست حسین را نزد خود بخواهد.  حسین سوگند خورد که تسلیم خواست عبیدالله نشود و از رفتن به کوفه سرباز زد. حسین با هفتاد و دو اسب در مقابل لشکر پنج هزار نفری قرار گرفت و تا آخرین لحظه کوشش کرد با خاطر نشان کردن این که نواسۀ پیامبر است، طرفداری جنگجویان لشکر مقابل را به خود جلب کند.  تنها سی نفر به شمول حُر پسر التمیمی به او پیوستند.  نماز ظهر و عصر را همه به شمول لشکریان عبیدالله، به امامت حسین خواندند.  سپس به خواست حسین تا فردا صبح به او فرصت داده شد تا با الله مناجات نماید.  چنان شد و فردا صبح جنگ در گرفت و حسین را پس از همه افرادش کشتند، و سر بریده اش را به کوفه نزد عبیدالله فرستادند.[۱]

پس از کشته شدن حسین شورش هایی در قسمت هایی از امپراطوری اسلامی براه افتاد.  مدینه و مکه از مناطقی بودند که دستخوش شورش و نارامی شدند.  یزید برای سرکوب کردن شورش مدینه لشکری تحت فرمان مسلم پسر عقبه بدانجا فرستاد.  لشکر پس از سرکوب کردن شورش سه روز پیاپی مصروف غارت اموال مردم مدینه بودند.[۲]  اندی پس از آن مرگ مسلم فرا رسید و به روایات متعدد پیش از مرگ خود پس از برزبان راندن شهادتین گفت: کاری نکرده ام که خوشتر از کشتار مردم مدینه بوده باشد و در آخرت برآن امیدوارتر باشم.  شدت غارت و بی‌ناموسی لشکر شام در مدینه به حدی بود که تا سالها پس از آن کسی در مدینه دختر به قید بکارت به شوهر نمیداد و در پیش قبر پیمبر قرآن زیر پای اسبان انداختند.[۳]

مردم فراری از مدینه به مکه رفته با دسته ای از خوارج که به دفاع از کعبه آمده بودند، به شورشیان مکه تحت فرمان عبدالله پسر زبیر پیوستند.  نخست جنگ سختی خارج مکه میان طرفین رخ داد که در اثر آن زیر حملات سخت لشکر شام مدافعان مکه هزیمت شده و به شهر عقب نشینی کردند.  عبدالله پسر زبیر که در حال شکست بود به اعتبار آیت قرآن که خانۀ کعبه برای مردم محل اجتماع و جای امن است،[۴] و از جانبی حتی در زمانی که داخل خانۀ کعبه360 بت جای داشت، الله اجازۀ ویران شدن آن را نداده بود و پرندگان ابابیل را برای دفاع از آن در مقابل اصحاب فیل فرستاده بود،[۵] به خانۀ کعبه پناه برد.  اما به روایت کتب متعدد معتبر تاریخی قشون شام خانۀ کعبه را با سنگ های آتشین منجنیق زده سوختاندند.[۶]  لشکریان شام هنگام ویران کردن کعبه شعر میخواندند.  این نخستین محاصره مکه توسط مسلمانان بود که منتج به سوختن کعبه در اکتوبر سال 683  شد.  با وجود سوختن کعبه شهر مکه همچنان تحت ادارۀ عبدالله ابن زبیر که از زمان مرگ علی بر آن حکمرانی میکرد، باقی ماند. 

در سال 692   مکه بار دیگر محاصره شد و کعبه سنگباران و تخریب شد.  اینبار لشکر امویان تحت فرماندهی حَجاج پسر یوسف، عبدالله پسر زبیر را کشته و شهر را تصرف کرد.  در روز های آخر جنگ که شکست عبدالله حتمی به نظر میرسید سپاهیانش به شمار هزار او را ترک کرده و از حجاج امان میخواستند.  حتی دو پسر او نیز نزد حجاج رفته امان خواستند.  حجاج پس از تصرف شهر مکه سر بریده شدۀ عبدالله ابن زبیر، عماره پسر عمرو، و عبدالله پسر صفوان را در مدینه منوره به نمایش گذاشت.  سپس آن ها را نزد عبدالملک پسر مروان خلیفۀ اموی آنوقت به شام فرستاد.[۷]  با کشته شدن عبدالله و تصرف مکه تسلط امویان بر تمام سرزمین های اسلامی بصورت کامل برقرار شد.

چون سخن از ویرانی کعبه به میان آمد، بیجا نیست پیش از ادامۀ سخن در مورد اموی ها، از ویران شدن کعبه توسط ابوطاهر قرمطی نیز یاد‌آوری کنیم. قرمطیان که گروهی وابسته به اسماعیلیان اند که در سال 930  (317 هـ ) به هنگام اجتماع حج گزاران و آغاز مراسم حچ، بر مکه حمله کردند و در کعبه حاجیان را که در پرده های کعبه خود را آویخته بودند کشتند، پوش کعبه را پاره پاره کردند، و دروازۀ کعبه و سنگ سیاه را از جایشان کندند و همه را با خود بردند.[۸]  کشته های حاجیان را به چاه زمزم سرنگون کردند و ساکنان ثروتمند مکه را غارت کردند.  در این غارت فقرای مکه نیز دست داشتند.  این حادثه در تاریخ کامل غزالدین پسر اثیر چنین بیان شده است:

... به روز ترویه ابوطاهر قرمطی به مکه اندر شد و با یارانش دارایی حاجیان به یغما برد و در مسجد حرام و حتی در اندرون خانۀ خدا خون حاجیان بریخت و حجرالاسود را از جای بکند و به هَجَر برد.  ابن محلب که حاکم مکه بود با گروهی از بزرگان نزد ابوطاهر رفتند و دارایی حاجیان از او بخواستند، لیک ابوطاهر میانجیگری ایشان نپذیرفت و با آنها جنگید و همۀ شان را خون بریخت و در بیت‌الله را از جا بکند و مردی را بالا فرستاد تا ناودان آن جا را نیز برکند، لیکن آنمرد به زیر اوفتاد و مرد.  کشتگان در چاه زمزم افگنده شدند و دیگران بی هیچ مرگجامه در مسجدالحرام به خاک سپرده شدند.  جنازۀ این گروه غسل داده نشد و کس بر ایشان نماز نگزارد.  ابوطاهر روانداز خانۀ خدا بستُد و میان یارانش پخشید و سرای باشندگان مکه تاراج شد.[۹]

بیشتر از هر علت دیگری، عربگرایی بیش از حد امویان و سختگیری های شان بر نژادها و رسم و رواج های دیگر، سرانجام باعث فروپاشی پایه های حکومت شان شد.



[۱]   ترجمۀ فارسی تاریخ طبری، جلد هفتم، ص ۲۹۱۶-۳۰۸۲
[۲]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد هفتم، ص ۳۱۱۷.
[۳]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد هفتم، پانویس ص ۳۱۱۸.
[۴]   قرآن، سورۀ بقره، آیت ۱۲۵.
[۵]   قرآن، سورۀ فیل، آیت ۱-۵.
[۶]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد هفتم، ص ۳۱۲۰.
[۷]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد هشتم، ص ۳۵۰۸.
[۸]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد شانزدهم، ص ۶۹۲۱؛ تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۶۸۳، تاریخ ابن اثیر، جلد ۱۱، ص ۴۷۷۷.
[۹]   تاریخ کامل ابن اثیر، جلد یازدهم، ص ۴۷۷۷.