۱۳۹۵/۰۶/۱۳

تهاجم تازیان بر ایران و افغانستان


پس از مرگ محمد در سال 633، ابوبکر در عربستان به خلافت رسید.  در شمال امپراطوری ساسانیان پس از جنگ 26 ساله با امپراطوری روم شرقی، و پس از سالها هرج و مرجی که با قتل امپراطور خسرو و خاندان اش به راه افتاده بود، یزدگرد سوم که نوجوان بی تجربه ای بیش نبود، به پادشاهی رسیده بود.  ابوبکر از همان آغاز خلافت به فکر گسترش امپراطوری اسلامی بود و به همین دلیل لشکری را برای گشودن وتصرف عراق فرستاد.

حملۀ تازیان بر ساسانیان دلایل مختلف داشت، از جمله میتوان دورنمای کسب ثروت، فقر و گرسنگی تازیان، گسترش اسلام و کسب رضائیت الله، گسترش شبکۀ تجاری تازیان، ضعف ساسانیان پس از جنگ طولانی با روم شرقی، و هرج و مرج حاصله از کودتاه و قتل امپراطور خسرو  را تذکر داد.  درضمن با وجود حصول پادشاهی بر اعراب، هدف دومی محمد که خواری و زبونی عجم در برابر عرب بود، هنوز برآورده نشده بود.


نخستین حمله به سرزمین های ساسانیان به توسط خالد بن ولید به حکم ابوبکر صورت گرفت.  خالد در آن هنگام تازه از باز گشایی نواحی ای که مردمان آن به جرم ارتداد متهم شده بودند فراغت یافته بود.  در کنار کشتار و بازگردانی جبری مردم به دین اسلام، خالد از جانب ابوبکر وظیفۀ جمع آوری زکات را به عهده داشت.  ابوبکر حکم کرده بود که هر کس از دادن زکات ابا ورزید بر آنها حمله کنید.  مالک پسر نویره یکی از کشته شدگان توسط خالد پسر ولید بود.   مردم سپاه خالد با سر کشتگان اجاق ساختند و بر آن دیگ پختند.  سر مالک پسر نویره یکی از سر هایی بود که افراد خالد در ساختن اجاق از آن استفاده کردند. خالد پس از کشتن مالک بن نویره، زن او ام تمیم دختر منهال را که به خوشصورتی شهرت داشت، به زنی گرفت.  عمر پسر خطاب از رفتار خالد نزد ابوبکر شکایت برد و از وی خواست که خالد را عزل کند.   اما ابوبکر که هرگز عمال خود را قصاص نمیکرد عمر را به آرامش فراخواند [۱] و خالد را حکم داده تا به حیره حمله کند.
خالد به قصد حمله به حیره از یمامه روان شد و در جریان راه از تمام دهات به شمول بانقیا، باروسما، و الیس که سر راهش بود، جزیه گرفت.[۲]  خالد بن ولید به اهالی محلاتی که قصد حمله به آنها را میداشت نامه مینوشت و میگفت: یا اینکه مسلمان شوید و به قبلۀ ما سجده کنید، که در این صورت تکالیف تان مانند ماست یعنی با ما راهی جهاد به دیاران دیگر شوید؛  یا جزیه بدهید؛ یا با کسانی که با خود آورده ام و مرگ را بیشتر از آن دوست دارند که شما زندگی را دوست دارید، با شما قتال میکنم.   متن یکی از نامه های خالد بن ولید به مرزبانان فارس چنین است:
"اما بعد، اسلام بیاور تا سالم بمانی یا تسلیم شو و جزیه بده وگرنه جز خویشتن کسی را ملامت مکن که با قومی سوی تو آمده ام که مرگ را چنان دوست دارند که شما زندگی را دوست دارید."[۳]

مردمانی که گزینۀ دوم را انتخاب میکردند، مقداری پول به حیث جزیه پرداخت میکردند و زمین شان مال خود شان میماند، تا در آن کار کنند و از حاصلات آن سالانه جزیه بدهند.  مقدار جزیه در مواردی به پنجاه درصدِ حاصلات میرسید.  کسانی که حاضر به جزیه دادن نمی‌شدند، مسلمانان با ایشان قتال میکردند.  در مورد سرانجام جنگی که رود نام گرفت طبری مینویسد:

"پس از جنگ رود خالد زن و فرزند جنگاوران و کسانی را که با آنها کمک کرده بودند به اسیری گرفت و کشاورزان را که تعهد پرداخت خراج کرده بودند به حال خود گذاشت."[۴]

در مورد اهمیت کار در آئین زرتشت بخصوص اهمیت کشاورزی و تلاش برای ترقی و پیشرفت جهان، مختصر مطالبی بیان نمودیم و آیتی هم از گاتهای زرتشت در مورد شرافت کار نقل کردیم.  انصاف نخواهد بود ناگفته بگذریم و این نکته را به دیدۀ اغماض بنگریم که در قرآن در مورد شرافت کار حتی یک آیت هم وجود ندارد و پیامد نبود قدردانی از کار  و کارگر در تعلیمات اسلامی همین است که جنگاوران، یا اهل کار را به پرداخت جزیه وادار میکردند یا هم اگر کشاورزان حاضر به پرداخت جزیه نمیشدند، با ایشان قتال میکردند و زن، فرزند، زمین، و مال شان را به نام غنیمت غصب میکردند و خمس آن را به خلیفه میفرستادند.

در جنگ ولجه خالد برای ترغیب کسان خود به جنگ و بی رغبت ساختن شان به دیار عرب گفت: "مگر نمی‌بینید که خوراکی چون خاک فراوانست." و ادامه داد که اگر بخاطر جهاد نمیبود همانجا میماند و گرسنگی و نداری را از کسانی که در جهاد نبودند هم دور میساخت.  خالد در جنگ ولجه با یکی از فارسیان درگیر شد و او را کشت و چون از این کار فراغت یافت بر کشتۀ او تکیه داد و گفت که غذایش را بیاورند.[۵]

پس از جنگ ولجه در الیس که فارسیان انتظار رسیدن بهمن جاذویه را داشتند سرسختانه مقاومت کردند.  خالد در گشودن شهر دچار مشکل شد و نذر گرفت که اگر الله در این جنگ پیروزی نصیبش کند آنقدر از فارسیان را بکشد که خون شان مانند رود جاری شود.  پس از پیروزی منادی او میان مردم ندا میداد:  "اسیر بگیرید، اسیر بگیرید، هیچ کس را نکشید..."  و خالد کسانی را گماشته بود که گردن اسیران را میزدند تا نذر او به جا شود.  از تمام الیس اسیر گرفتند و کشتند اما خون جاری نمیشد.  قعقاع به خالد گفت که اگر خون تمام مردم زمین را بزنی مانند رود جاری نمیشود چون الله خون را از سیلان منع کرده است و به او مشوره داد تا گردن مردم را بزند، و خون شان را در آب رود خسیف جاری سازد.  همانطور شد و از همان روز دریا بنام رود خون (نهر الدم) نام گرفت. 

پس ازجنگ خالد غذای آماده را همانطور که محمد در خیبر به سپاهیان خود بخشیده بود، به سپاهیان خود بخشید و از آن پس تا سه روز نان سپاه هژده هزار نفری را با آسیاب های چرخنده با خونابه آرد کردند.  خالد خمس اموال و اسیران را به دست جندل به ابوبکر فرستاد و ابوبکر از جملۀ اسیران کنیزی را به جندل بخشید تا از او فرزند آورد.[۶]

خالد بعد از الیس امغیشیا را تصرف کرد و حکم داد تا امغیشیا و همۀ توابع آن را ویران کنند.  به روایت فرات عجلی مسلمانان از ذات السلاسل تا امغیشیا آنقدر غنیمت بدست آورده بودند که از آن پیش به دست نیاورده بودند. خالد سپس آهنگ حیره کرد و آنجا را تصرفت کرد.  طبری بار بار این نکته را تذکر داده که به سبب کشته شدن اردشیر میان پارسیان اختلاف بود.  "و چنان شده بود که شیری پسر کسری همه اقوام خویش را که نسب به کسری پسر قبار می‌بردند کشته بود و پس از او و اردشیر پسرش، پارسیان بر همه کسانی که نسب به بهرام گور می‌بردندتاختند و خونشان ریختند بدین جهت کس نمی‌یافتند که او را به شاهی بردارندو بر وی همسخن باشند.[۷]



[۱]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۴۰۸-۱۴۰۹.
[۲]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۴۷۹.
[۳]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۴۸۴.
[۴]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۴۸۹.
[۵]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۴۸۹-۱۴۹۱.
[۶]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۴۹۳-۱۴۹۴.
[۷]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۵۰۸.