۱۳۹۵/۰۶/۱۶

جنگ دوم افغان انگلیس (۱۸۷۸ تا ۱۸۸۰)


در سال ۱۸۷۸ روسیه هیئت دعوت نشدۀ دیپلوماتیکی را به افغانستان فرستاد و امیر شیرعلی با وجود تلاش هایش نتوانست جلو ایشان را بگیرد.  پس از آن انگلستان از امیر تقاضا کرد تا هیئت انگلیسی را نیز ملاقات کند اما امیر به شدت این تقاضای شان را رد کرد و هنگامی که هیئت میخواست از راه خیبر وارد افغانستان شود، مانع آن ها شد.  این باعث حملۀ دوم انگلستان به افغانستان شد.

عساکر انگلیس با عبور از مرز افغانستان از سه نقطه وارد افغانستان شدند.  لشکری که از کویته مرز افغانستان را عبور کرد بدون مقاومت در جنوری سال ۱۸۷۹ قندهار را اشغال کرد.[۱]  لشکر درۀ کرم با کسب اطلاع از آمادگی مدافعان افغان در پیوار کوتل، نیروی کمکی طلب کرد.  پس از رسیدن نیرو های کمکی انگلیس ها از دو جانب بر مدافعان پیوار کوتل حمله ور شدند و با قبولی تلفات سنگین توانستند مدافعان را عقب زده و راه لوگر را در پیش گیرند.  لشکر خیبر زیر حملات پیوستۀ اقوام ساکن نواحی مرزی با قبول تلفات به جلال آباد رسید.

امیر شیر علی پسرش یعقوب را زمامدار امور ساخت و خودش به قصد گرفتن کمک از روسیۀ تزار به بلخ رفت.  روسیه از دادن کمک به او ابا ورزید و در عوض از او خواست با انگلیس ها مصالحه کند.  در سال ۱۸۷۹ شیرعلی در اثر بیماری که عاید حالش شده بود درگذشت. 

سرلشکر انگلیس کاواگنری که با سپاهیانش به گندمک رسیده بود نخست خواست هیئتی را نزدت یعقوب، امیر جدید، بفرستد اما از ترس جان هیئت، در عوض از یعقوب خواست به گندمک رفته با ایشان ملاقات کند.  در گندمک میان امیر یعقوب و سرلشکر انگلیس معاهده ای به امضا رسید که بر اساس آن انگلستان موافقه کرد تا از افغانستان در برابر حملات خارجی دفاع کند اما افغانستان حق نداشت بصورت مستقیم با کشور های خارجی وارد مذاکره شود.  برعلاوه موافقه شد که قندهار و جلال آباد دوباره به افغانستان سپرده شود، اما درۀ کرم ، درۀ خیبر و حوالی آن تحت ادارۀ انگلستان باقی بماند و سالانه مبلغ شش لک روپیه  به امیر پرداخته شود.  برعلاوه موافقه شد که هیئت دایمی انگلستان در کابل باقی بماند و لوئیس کاواگنری به حیث نماینده دایمی انگلیس در کابل انتخاب شد و سوار بر فیل با پذیرایی رسمی وارد کابل شد و در بالاحصار اقامت گزید.



پس از شش هفته و پنج روز افغان ها که از امضای معاهده گندمک ناراضی بودند و از رفتار آقایانۀ انگلیس ها به ستوه آمده بودند به باشگاه نمایندۀ انگلیس حمله کردند، انگلیس های ساکن آن را به قتل رسانیدند و باشگاه را آتش زدند.  این حرکت ضربۀ سختی بر اعتبار انگلیس وارد کرد.  نیرو های مستقر در خیبر تحت فرمان ژنرال رابرتس به قصد تصرف کابل، گرفتن انتقام کشتار انگلیس ها در کابل، و برقراری معاهدۀ گندمک به راه افتادند و در جنگی که در چهارآسیاب رخ داد، با دادن تلفات سنگین پیروز شدند و سرانجام وارد کابل شدند.

در کابل امیر یعقوب از سِمَت خود استعفا داد و خواست به هندوستان فرستاده شود.  حمله بر دسته عساکر انگلیس در چهاردهی و وارد آمدن تلفات بر آنها باعث جنگ دیگر در کابل شد.  ژنرال رابرتس با درک وخامت اوضاع و تجمع تعداد زیاد افغان ها برای جنگ، تصمیم گرفت بالاحصار و کابل را ترک کند.  در جنگی که پس از آن رخ داد نیرو های افغان با وجود تلفات زیاد نتوانستند با تار و مار کردن نیرو های انگلیس پیروزی قطعی بدست آورند.

نیرو های مستقر انگلیس در قندهار برای اشغال کابل روانه شدند و در منطقۀ احمد خیل مورد حملۀ افغان ها قرار گرفتند.  با وجودی که یکبار دیگر افغان ها در این نبرد شان نتوانستند نیرو های انگلیسی را از بین ببرند، هاملتون یکی از افسران انگلیس پس از جنگ نوشت: نمیتوان شجاعت بی‌باکانۀ افغان ها را تمجید نکرد؛  روش و نظمی که با استفاده از آن افغان ها حمله کردند، لیاقت پیروزی را داشت.[۲]  لشکر پس از جنگ راه غزنی را در پیش گرفت و در غزنی یکبار دیگر برخورد مختصری با نیرو های مقاومت افغان رخ داد. لشکر انگلیس سرانجام پس از یک سلسله درگیری ها با مخالفان عبدالرحمان خان که قرار بود پس از یعقوب امیر شود، به کابل رسید.

در سال ۱۸۸۰ لارد لیتون که تصرف مؤقتی قندهار و کابل را به معنای پیروزی و برآورده شدن اهداف جنگ تلقی میکرد و فکر اعلان استقلال قندهار را در سر داشت، از عبدالرحمان دعوت کرد تا به کابل رفته و به حیث امیر کابل انتقال قدرت را پذیرا شود. انگلستان در کنار استقلال قندهار مسالۀ جدا سازی هرات و نیمروز را از افغانستان و سپردن این دو استان را به دولت ایران نیز مورد غور قرار داد، و کم از کم در مورد سیستان (نیمروز) به دولت ایران به وضاحت وعده سپرد که آنرا جزء قلمرو ایران خواهد ساخت.  اما در اثر قهرمانی ایوب خان و شکست سنگین انگلیس ها در جنگ میوند، هیچ کدام از این تصامیم جامۀ عمل نپوشیدند.

عبدالرحمان پس از آمدن از فرارود به بدخشان، در زندگینامۀ خود نوشته هنگام رفتن به کوهستان سه صد هزار غازی تحت فرمان داشت.  اما بدون شک این رقم مبالغه آمیز است.  لپل گرفین و رابرتس از او دعوت کردند تا به کابل رفته و امارت افغانستان را قبول کند و او هم در نامه ای به آنها نوشت که من از شما و از نایب سلطنت هند مقام امارت افغانستان را قبول میکنم.

عبدالرحمان پیشنهاد کرد که میان امارت او و انگلستان یک معاهدۀ جدید امضا شود اما این درخواست او رد شد.  در عوض معاهدۀ گندمک با پدید آوردن تغییرات کوچک دوباه روی کار شد.  این بار انگلستان پذیرا شد که در کابل باشنده دایمی نداشته باشد و در عوض یک مسلمان را به حیث عامل جدید برگمارد.  برعلاوه امیر اجازۀ برقراری روابط مستقیم با کشور های دیگر نداشت و در بدل انگلستان در برابر هر مداخلۀ خارجی از امارت افغانستان دفاع خواهد کرد و کمک نخستین بیست لک افغانی به امیر وعده داده شد.

هنگامی که عبدالرحمان با انگلیس ها مصروف مذاکره بود، در گوشۀ دیگر افغانستان ایوب خان استاندار هرات برنامۀ حمله به انگلیس ها را طرح ریزی میکرد.  ایوب خان با نیرویی که تحت فرمان داشت به راحتی میتوانست عبدالرحمان را به مجرد داخل شدن به افغانستان از بین ببرد اما در عوض او نبرد با انگلیس ها را انتخاب کرد.  فشار وارده بر نیرو های انگلیسی در کابل، تخلیۀ بالاحصار و کابل، و اعزام نیرو های مستقر در قندهار به صوب کابل ضعف انگلیس را برملا ساخت و ایوب خان که از قبل قصد حمله به انگلیس ها را داشت، به این تصمیم خود بیشتر پابند شد.  او که در جریان حملات انگلیس بر جنوب افغانستان و کابل همواره هرات را اداره میکرد، از هرات به قصد جنگ با انگلیس ها، راه قندهار را در پیش گرفت.   

ایوب خان

با اطلاع حرکت ایوب خان از هرات، شیر علی والی انتصابی انگلیس ها در قندهار با نیرو هایش روانۀ گرشک شد و با درک وخامت اوضاع از حکومت برتانوی هند تقاضای کمک کرد.  قسمتی از نیرو های والی با نیرو های ایوب خان پیوستند.  نیروی های کمکی انگلیسی و هندی از گوشه و کنار به قصد دفع حملۀ ایوب خان راه قندهار را در پیش گرفتند و تحت فرمان ژنرال باروز آماده مقابله با یعقوب خان شدند.  با اطلاع از حرکت نیرو های ایوب خان به سمت میوند، ژنرال باروز تصمیم گرفت به آن سمت رفته و آنها را پیشگیره کند.  جنگ سختی در میوند درگرفت و هنگِ شصت و ششم انگلیس که رکن اساسی دفاع نیرو های انگلیس بود، تحت فشار حملات افغان ها تار و مار شد.  انگلیس ها که نیم نیرو های شان کشته یا زخمی شده بودند، زیر فشار حملات افغان ها راه دیگری جز فرار ندیدند. هنگام فرار شماری از آن ها اسیر شدند و اسلحه و مهمات فراوان به دست افغان ها افتاد.

پس از جنگ میوند ایوب خان مدتی قندهار را محاصره کرد اما گشودن آن شهر بدون تلفات سنگین ممکن نبود و از جانبی نیرو های مستقر انگلیس در کابل مجبور به کمک به نیرو های ورشکستۀ انگلیس در قندهار شدند و راه قندهار را پیش گرفتند.  ایوب خان در کوتل بابا ولی سنگر گرفت.  جنگ میوند و فشار وارده بر قندهار باعث شد که انگلیس ها از برنامه های شان مبنی بر استقلال قندهار و سپردن هرات و نیمروز به ایران دست بردار شوند.

حمل پرچم های حامل رنگ های مخصوص نظامی در جنگ ها، از زمان مصر باستان حدود پنج هزار سال پیش و سپس در امپراطوری بزرگ روم تا جنگهای افغان و انگلیس میان لشکر ها رایج بود.  این رسم پس از شکست انگلیس ها و از دست رفتن پرچم های شان در میوند، از میان رفت.  شکست انگلیس ها در میوند در اشعار شاعران شناخته شده همچون رودیارد کپلنگ، و پیروزی افغان ها در ترانه های فولکلور افغانی بازتاب برازنده دارند.    نگارۀ زیر اثر ریچارد کاتون وودویل فرار نیرو های انگلیسی را از میدان نبرد میوند، زیر فشار حملات سنگین جنگجویان افغان تحت فرمان ایوب خان به تصویر کشیده است.


فرار سواره نظام انگلیس در جنگ میوند
پس از جنگ میوند ایوب خان مدتی قندهار را محاصره کرد اما گشودن آن شهر بدون تلفات سنگین ممکن نبود و از جانبی نیرو های مستقر انگلیس در کابل مجبور به کمک به نیرو های ورشکستۀ انگلیس در قندهار شدند و راه قندهار را پیش گرفتند.  ایوب خان در کوتل بابا ولی سنگر گرفت.  جنگ میوند و فشار وارده بر قندهار باعث شد که انگلیس ها از برنامه های شان مبنی بر استقلال قندهار و سپردن هرات و نیمروز به ایران دست بردار شوند.

ایوب خان پس از تلاش دیگر برای تصرف قندهار و تقبل شکست به ایران پناهنده شد.  انگلیس ها پس از شکست شان در میوند و بازگشت نیروی های شان از کابل به قندهار افغانستان را ترک کردند. امروز ایوب خان به حیث قهرمان جنگ میوند، رهبر مقاومت افغانستان د رجنگ دوم افغان انگلیس، و قهرمان ملی افغانستان شناخته میشود.  مقبرۀ او در شهر پشاور موقعیت دارد.



[۱]   A HISTORY OF AFGHANISTAN، Brig.-Gen. Sir PERCY SYKES، جلد دوم، فصل سی و هشتم، ص ۱۱۱.
[۲]   A HISTORY OF AFGHANISTAN، Brig.-Gen. Sir PERCY SYKES، جلد دوم، فصل سی و نهم، ص ۱۳۲.