۱۳۹۵/۰۶/۱۱

پیشگفتار

صد ها کتاب و هزاران رساله در مورد سرگذشت ما به رشتۀ تحریر در آمده اما بیشتر نویسندگان از یک جانب بیش از حد به جزئیات پرداخته و از جانب دیگر اسطوره ها را به حدی گزارش داده اند که واقعات تاریخی میان اسطوره ها غرق شده و بازیابی شان خیلی دشوار گردیده است.  از سوی دیگر نویسندگانِ رساله های کوتاه بیشتر روی یک مقطع کوتاه زمانی آنقدر درگیر جزئیات شده اند که گرفتن یک تصویر کامل از مطالعه رساله های شان کاری شده بس دشوار. 

گاهی هم دیده شده که بنابر  مجبوریت هایی، نویسنده در لفافه سخن گفته، به سبب قیوداتی که در جامعه حکفرما بوده و به سبب تیغ برنده ای که بالای فرق شان برق میزده، نتوانسته اند واقعیت ها را آنطوری که باید بیان کنند.  تعداد انگشت شماری که همت به خرچ داده و این قیودات و تهدیدات را نادیده گرفته اند به بلایا و مصیبت های بسیاری سردچار شده اند.  نرمترین شکل این مصیبت ها شکارِ زورگویی و قُلدُری شدن بوده، چنانچه برجسته ترین چهرۀ خردگرایی و تجربه‌گرایی در فرهنگ فارسی، ابوبکر محمد زَکَریای رازی که نبوت و وحی را نفی می‌کرد و ضرورت آن را نمی‌پذیرفت، مورد خشم اسلامیان قرار گرفت. اسلامیان این شخصیت فرهیخته را با القابی مانند ملحدی با عقل معیوب و رای ضعیف، نادان، مهوس، و بیباک یاد کردند.  سخنان او را خرافات بی دلیل، هوس، دعاوی بی اساس، و هذیان خوانده، عقاید او را رد کرده، و دست به نابودی آثار او زدند.  در شدیدترین شکل مقابله با خردگرایی، اشخاص خردگرا دچار ددمنشی و بربریت شده و زنده زنده آتش زده شده اند.

اما بر ماست که تسلیم زورگویی و ددمنشی نشده، حقایق تلخ را بی پرده بیان کنیم و به این شکل مسئولیت انسانی خود را با روشن کردن چراغی ولو هرقدر کمنور برای از بین بردن تاریکی های جهل انجام دهیم.  از آن رو، بر آن شدم تا با تکیه به آثار معتبر تا حد توان با بیان خیلی مختصرِ واقعیت ها یک تصویر کُلی از سرگذشت مان ترسیم کنم.  تصمیم بر آن دارم تا واقعیت ها را ولو هر قدر تلخ و زننده باشند، بی پرده به رشتۀ تحریر در آورم تا باشد آنهایی که از گذشتۀ درخشان ما بیخبر اند تا اندازه ای به تمدنی که داشتیم آشنا شوند و در پهلوی آن ریشۀ مصایب و بدبختی هایی را که دامنگیر ما شده اند، شناسایی نموده در جهت خشکاندن آن به شکلی که مناسب میدانند داخل اقدام شوند، و در ساختار محیط بهتر برای زندگی آیندگان نقش خود را ایفا کنند.

با وجودی که افغانستان یک نام جدید است و به عنوان یک کشور با مرز های کنونی اش سابقۀ تاریخی زیاد ندارد، اما داخل مرز های آن شهر هایی وجود دارند که از لحاظ قدامت تاریخی در بالای فهرست کهنترین شهر های جهان که همیشه سکنه داشته اند، قرار میگیرند.  از جمله میتوان از شهر باستانی بلخ نام برد که در چندین فهرست به حیث یکی از کهنترین شهر های جهان شناسایی شده است. 

در این نوشتار واژۀ افغانستان بدون قید زمانی، بیشتر به ساحۀ جغرافیایی ای اشاره دارد که امروز افغانستان نام گرفته است. در گذشته افغانستان و کشور های همجوارش، بخصوص ایران مربوط حوزۀ یک فرهنگ بوده اند. در دوره های مختلف تاریخی، بار ها تمام این کشور ها یا قسمت هایی از آن توسط دولت های واحد اداره شده اند و بیان تاریخ یک کشور به شکل کاملا مجزا از کشور های دیگر ممکن نیست.  از نگاه زمانی پیش از تعین مرز های ایران امروزی، هرگاه نام از ایران برده میشود، در کنار افغانستان و ایران، بیشتر مراد از تمام سرزمین هایی است که در آن هنگام شامل امپراطوری بزرگ بنام پرشیا بودند.  سرزمینی که در گذشته بنام پرشیا Persia یاد میشد در این نوشتار "فارس" خوانده شده است، ابن خلدون از آن بنام ایران یاد کرده و در مورد مردم آن میگوید: این امت یکی از کهن ترین امت های عالم است، از همۀ امت ها نیرومندتر و آثارش در روی زمین از همه افزون‌تر است.[۱]

افغانستان به دلیل قرار گرفتن در مسیر جادۀ ابریشم و داشتن موقعیت جغرافیایی نزدیک به مرکز آسیا در درازای تاریخ، پیوندگاه تمدن های بزرگ و یکی از مهمترین مراکز تجارتی عصر باستان به حساب میرفت.  از این رو تارنمای ایالت کلورادو و تارنمای موزیم بریتانیا افغانستان را "چهار راه دنیای کهن" لقب داده اند.  این موقعیت حساس جغرافیایی در طول تاریخ توجه کشورگشایان بزرگ را به خود جلب کرده است.  امروز افغانستان را مقبرۀ ابرقدرت ها مینامند و ادعا میشود که هیچ کشورگشایی در طول تاریخ نتوانسته افغانستان را بگشاید و نگهدارد.  اما آیا واقعا چنین بوده؟  پاسخ روشن به این پرسش در لابلای صفحات این نوشتار نهفته است.

در این نوشتار تاریخ افغانستان به سه دورۀ عمده تقسیم شده است.  دورۀ یکم یا دورۀ پیشاتاریخ، دورانی است که خط و نوشته وجود نداشت و معلومات موجود در مورد این دوره بیشتر بر دست آورد های کاوشات باستان‌شناسی تکیه دارند.  دورۀ دوم یا تاریخ باستان افغانستان دوران پس از پیدایش خط است که از فرمانروایی مادها و هخامنشیان آغاز شده و تا تهاجم تازیان در سدۀ هفتم  ادامه می یابد.  دورۀ سوم از حملۀ تازیان در دوران عمر پسر خطاب تا زمان حاضر را دربر میگیرد.

گفته میشود ملتی که از تاریخ خود بیخبر باشد محکوم به تکرار اشتباهات خود است.  هدف از گردآوری مطالب این نوشتار انجام خدمتی در راه باخبر ساختن افغان ها از تاریخ افغانستان و جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته است.  به امید آنکه این نوشتار در راه تحقق این هدف تا حدی سودبخش ثابت شود.


[۱]   تاریخ ابن خلدون، جلد یکم، ص ۱۶۷.