۱۳۹۵/۰۶/۱۷

امیر حبیب الله کلکانی


یکی از مسایلی که افغان ها در مورد آن توافق نظر ندارند چگونگی شخصیت حبیب الله کلکانی است.  با وجودی که شماری از افغان ها از او به عنوان آخرین امیر عیار یاد مینمایند در کتب متعدد تاریخی مندرج است که او در شمال کابل دست به راهزنی زده و زیر نام بچۀ سقاو، دستۀ قدرتمند دزدان را تشکیل داده بود و با تهدید کاروان های آمودریا تا کابل ثروت قابل توجهی بدست آورده بود.[۱]  در کابل اوضاع روز به روز بدتر میشد و ملا ها امان الله را مرد دیوانه و کافر خواندند.  ماموران مالیۀ دولت به قتل میرسیدند.  در چنین احوالی حبیب الله کلکانی  (بچۀ سقاو) با دو هزار مرد مسلح به کابل حمله‌ور شد.  امان الله نیرو های مسلح خود را برای سرکوب نمودن شورش شینواری ها فرستاده بود و دفاع کابل ضعیف بود.

در این احوال خبر شکست نیرو های دولتی در برابر شینواری ها پخش شد و بخشی از سربازان که به علت مشکلات در جمع آوری مالیات، معاش شان تادیه نشده بود با حبیب الله پیوستند.  امان الله با استفاده از توپخانه تلاش برای شکستن حملۀ حبیب الله کرد، اما ناکام ماند.  تلاش بعدی امان الله برای آرام ساختن شورش ها لغو فرمان های اصلاحی اش بود اما دیگر دیر شده بود.  هنگامی که اوضاع از اداره خارج شد امان الله پیشبرد امور را به برادر خود عنایت الله سپرد و خودش به قندهار فرار کرد.  عنایت الله پس از سه روز پادشاهی تحت انداخت نیرو های توپچی دولتی که به حبیب الله پیوسته بودند، از کابل فرار کرد و با یک هواپیمای انگلیسی به پشاور و از آن جا به قندهار نزد امان الله رفت. 

حبیب الله کابل را بدست آورد و خود را امیر حبیب الله غازی، خادم دین رسول الله خواند.  وی مدتی کابل و اطراف آن را تحت اداره داشت.  وی در اولین بیانیۀ خود مالیات پرداخت نشده را بخشید، خدمت اجباری سربازی و اعمار مکاتب جدید لغو نمود.  وی ترک لباس اسلامی بخصوص لنگی و حجاب، ترک رویاندن ریش، و ترک کوتاه کردن بروت را که سنت پیامبر اسلام بود، مذمت کرد و مورد حمله قرار داد. 

امان الله در قندهار پشتیبانی درانی ها را بدست آورد و دوباره خود را شاه خواند، اما غلجایی ها که با قدرت بیشتر غزنی را در دست داشتند، فرار او را از کابل مذمت کردند و گفتند که او دلیری کافی برای رهبری افغانستان ندارد.  امان الله با وجود موفقیتی که در حملۀ افراد ابدالی تحت فرمان اش به مناطق غلجایی داشت، قندهار را به قصد هند ترک کرد و سرانجام به اروپا پناه برد.

حبیب الله کلکانی پس از نه ماه فرمانروایی و استحکام تسلط اش بر بیشتر افغانستان در مقابل نادر خان که از جنوب بر کابل حملاتی را سازمان داد، شکست خورد و به شمال فرار کرد.  وی پس از اطمینان نادر خان به کابل بازگشت ولی زندانی شد و جسد تیرباران شدۀ خودش و یارانش نخست به دار آویخته شده و سپس در گور دستجمعی دفن شد.  

پس از سالها سرانجام هواداران حبیب الله کلکانی در دوران حکومت وحدت ملی توانستند بر تقاضانامه ای برای دفن با عزت حبیب الله کلکانی امضای رییس اجراییه داکتر عبدالله عبدالله را حاصل کنند.  دوستم معاون ریاست جمهوری با  دفن حبیب الله در تپۀ شهرآرا مخالفت داشت و میخواست جسد حبیب الله در تپۀ کلوله پشته دفن شود.  هواداران حبیب الله جسد او و یارانش را در اوج مخالفت های دوستم و تفنگدارانش در محوطۀ تپۀ شهرآرا دفن کردند.  بزرگان قومی شمال پس از این حادثه از دوستم به سبب نافرمانی هواداران حبیب الله معذرت خواستند.




[۱]   A HISTORY OF AFGHANISTAN، Brig.-Gen. Sir PERCY SYKES، جلد دوم، فصل پنجاه و ششم، ص ۳۱۲.