۱۳۹۵/۰۶/۱۴

تجاوز تازیان بر افغانستان


بیشتر از یک کتاب معتبر تاریخ به این واقعیت اشاره کرده اند که تازیان در مدت کم و بیش پانزده سال قادر به گشودن و تسلط بر تمام شهر های ایران به استثنای حوالی طبرستان شدند اما پس از ورود به افغانستان با مقاومت شدید و جنگ های چریکی مداوم روبرو شدند.  این در حالی رخ داد که هنگام حمله به ایران تازیان نخست با نیرو های مسلح منسجم ساسانی که در آن جنگجویان از سراسر سرزمین ساسانیان سهم داشتند نبرد هایی داشتند.  حملۀ تازیان به مناطق غربی و شمالی افغانستان که شامل خراسان میشدند، نخست پیروزی هایی برای شان در قبال داشت.  اما حتی در این مناطق نیز تازیان همواره با شورش های مردم مواجه میشدند.


سقوط هرات و بلخ

  
پس از شکست نهاوندکه از تمام قلمرو ساسانیان جنگجو بدانجا رفته بود، یزدگرد دیگر قادر به تنظیم یک سپاه منظم و مقاومت منسجم در برابر تازیان نشد، و به همین سبب یزدگرد دو سال پیش از شکست فارسیان در نهاوند، هنگامی که جلولا به دست تازیان سقوط کرد، به ری، از آنجا به اصفهان، کرمان، و سرانجام به مرو رفت.

در زمانی که یزدگرد سرگردان از شهری به شهری میرفت عمر به مسلمانان دستوری داد که در ژرفای ایران فرو روند. در سال 642  احنف پسر قیس که مسوولیت حمله به خراسان به او سپرده شده بود تا طبسینِ ایران رفت و از آنجا به هرات حمله ور شد. تازی ها که در مدت دوازده سال قادر به شکستن مقاومت نیرو های منسجم در ایران شدند و قریب همۀ ایران را گشودند، در بیست سال آینده، تا سال 642  درگیر استان های غربی و شمالی افغانستان بودند و پیروزی های شان در مناطق دیگر موقتی و زودگذر بود.

احنف پس از در هم کوبیدن مقاومت مردم، صحار پسر بهمان عبدی را جانشین خود گماشت و به سوی مرو شاه‌جهان روانه شد.[۱]  چون احنف نزدیک مرو شاه‌ جهان رسید یزدگرد از آنجا برون شد و به مرورود (مرغاب) رفت. یزدگرد با نوشتن نامه از خاقان، و از پادشاهان سغد و چین کمک خواست.  از کوفه نیرو های کمکی به احنف رسید و او از آنجا روانۀ مرورود شد. 

یزدگرد با نزدیکی احنف از مرورود راهی بلخ شد و احنف به مرورود رسید.  نخست نیرو های کمکی کوفه، و سپس احنف به بلخ هجوم بردند.  در جنگ بلخ یزدگرد شکست خورد و از رود گذشت و به فرغانه رفت.  پس از گشودن نواحی تخارستان احنف ربعی پسر عامر را برآنجا فرمانروا ساخت و خودش به مرورود آمد و خبر پیروزی را به عمر فرستاد.  عمر به او پاسخ نوشت که به همین سوی رود بماند و از رود نگذرد.

در فرغانه خاقان با ترکان و سغدیان و اهالی فرغانه یزدگرد را یاری کردند.  یزدگرد و خاقان به خراسان برگشتند و بلخ را تصرف کردند و کوفیان از آنجا به مرو نزد احنف رفتند.  احنف لشکری را که در آن مردمان کوفه و بصره هم شامل بودند به دامنۀ کوه برد و در پی آن لشکر بلخ با ترکان و همراهان شان آمده در نزدیکی شان اردو برپا کردند.  چند روز از صبح تا شام جنگ ادامه یافت و عاقبت خاقان با لشکرش دوباره عازم بلخ شد.  یزدگرد که به مرو شاه جهان رفته بود دوباره از آنجا به بلخ نزد خاقان و سپس به فرغانه رفت.  خاقان نیز بلخ را ترک کرده از رود گذشت و احنف بار دیگر بلخ را تصرف کرد و خبر پیروزی را به عمر نوشت.




پس از پیروزی مجدد احنف پسر قیس و رسیدن نامۀ پیروزی اش به مدینه، عمر در سخنرانی ای پس از سپاسگذاری از الله بر انجام نوید هایش، به تازیان گفت: پادشاه گبران به نابودی گراییده و پارسیان در کشور خود مالک یک وجب زمین نیستند که مسلمانان را زیان برسانند.  خداوند زمین و خانه ها و اموال و فرزندان شان را به شما ارزانی داشته است تا بنگرد که چگونه رفتار میکنید. رفتار خود را تغییر ندهید تا الله به جای شما دیگران را نگزیند.[۲]   این گفتار از مندرجات قرآن الهام گرفته است.  مدتی پس از آن بلخ یکبار دیگر توسط پیروز فرزند یزدگرد از دست تازیان آزاد شد و پس از آن بار سوم بدست ایشان افتاد.  با وجود حملات تازیان بر شهر های دیگر تا ختم دورۀ خلافت علی تسلط تازیان کم و بیش بر همین مناطق منحصرماند.

در سال 644  عمر توسط شمشیر دوسره پیروز نهاوندی (ابولؤلؤ)، غلام مغیره پسر شعبه به قتل رسید.  پیروز نهاوندی از اسیر شدن مردم سرزمین اش نهاوند بدست لشکریان عمر ناراضی بود.  برعلاوه عمر در برابر شکایت پیروز از ظلم مالک اش، نه تنها کاری نکرد بلکه از او خواست برایش آسیابی بادی بنا کند.  پیروز گفت اگر سالم بمانم آسیابی برایت بسازم که مردم مشرق و مغرب از آن سخن گویند.  عمر گفت که این غلام مرا تهدید کرد.  سه روز پس از آن پیروز نهاوندی با شمشیر دو سره اش که دستۀ آن در وسط اش بود در مسجد بر عمر ضرباتی زد که یکی زیر تهیگاه وی بود و همان یکی پس از چهار روز باعث مرگش شد.


جنگ در شهر های دیگر


هنگامی که راهب و وقایع نگار بودایی سوین تسانگ (Hsüen-tsang) در جریان سفر خود از چین به هند، از کابل گذشت در موردکابل نوشت که کابل مرکز پر رونق بازرگانی و دینی با هوای سرد یخبندان است.  مردم به طور طبیعی آتشین مزاج اند. پادشاه تُرک بودائی است. آموزش را عزت میدهد و فضیلت را قدر مینماید.

همزمان با سفر سوین تسانگ در افغانستان، نیرو های عرب با سرعت قابل توجه سرزمین های سوریه و میانرودان را گشوده و به استثنای نواحی طبرستان، بر سرزمین ایران تسلط خود را قایم کردند. پس از عبور از ایران و استان های مرز غربی افغانستان امروزی، تازیان بیابانی به ظاهر شکست ناپذیر، خویشتن را در یک سرزمین کوهستانی یافتند که مردمان باشندۀ آن از وجب وجب آن به شدت دفاع میکردند.  حملات پی در پی تازیان بر شهر ها دفع میشد و شهرستان هایی که گشوده هم میشدند صرف برای شورش بعدی آرام میگرفتند.[۳]

پس از کشته شدن عمر پسر خطاب در سال 644 ، عثمان پسر عفان قدرت را به دست گرفت و تا سال 656  بر سرزمین های اسلامی و مناطقی که تازه گشوده شدند، حکومت کرد.  عثمان به خاندان بنی امیه تعلق داشت و در زمان او معاویه پسر ابوسفیان که در زمان عمر به استان شام گماشته شده بود قبرس و قسمت های شمال افریقا را تحت تسلط خود درآورد و در مناطق شام یک سیستم قوی سیاسی نظامی ایجاد کرد. 

در دوران قدرت عثمان به استنثنای شهر های اشغال شدۀ غرب و شمال افغانستان، تصرف شهر های دیگر افغانستان که در برخی کتب تاریخ از آن یاد شده، موقتی بوده و مناطق دوباره با شورش بر فرمانروایان تازی، به ادارۀ اولی خود بر میگشتند.   احنف با فرماندهان اش بر ولایات و دهات زیاد میتاخت و در برابر دریافت پول با مردمان آن صلح میکرد.  وی سپاهی به روستای بغ گسیل داشت که مواشی مردم را رانده بردند و بعد از آن سپاهیانش با مردم آن صلح کردند.[۴]  مردم تخارستان، طالقان، و فاریاب در برابر او پایداری کردند.  به گزارش ابن اثیر "بت‌پرستان" شکست یافتند و مسلمانان ایشان را به سختی و به هرگونه که خواستند، کشتار کردند.[۵]  وی با دریافت مبلغی هنگفت (چهارصد هزار تا یک میلیون درم)، با مردم بلخ صلح کرد و سپس قیس بن هثیم را به فرمانروایی گماشت و به مدینه رفت.  قیس به سمنگان لشکر کشید که در آنجا مردم در برابر وی پایداری کردند و او ایشان را محاصره کرد و شهر را به زور گشود.

در زمان خلافت عثمان در سال 652  ، یزدگرد آخرین شاه سلسلۀ ساسانیان به روایتی در برخورد با سپاه فرستادۀ مرزبان مرو، نیزک طرخان، و به روایتی دیگر بعد از شکست در یک جنگ با ترکان و پناه جستن در آسیاب، به دست آسیابان به خاطر بدست آوردن لباس های فاخرش به قتل رسید.[۶]  در مورد چگونگی به قتل رسیدن یزدگرد سوم در تاریخ طبری چندین روایت مختلف و ضد و نقیض نقل شده است.  یزدگرد پیش از مرگ، پسرش پیروز را برای جلب حمایت و مدد شاه چین بدانجا فرستاده بود.  مدت ها بعد، با برگشت او شهر های شمال شرق افغانستان شورش کرده از اطاعت تازیان سرباز زدند.

در سال 652  عثمان برای گشودن سیستان ربیع بن زیاد حارثی را فرستاد او به زرنج رفت.  مردم با پایداری در برابر او پیکار کردند و او ایشان را محاصره کرد هزیمت داد و از ایشان کشتاری هنگفت به راه انداخت.[۷]  مرزبان از او درخواست مصالحه کرد.  ربیع به او زینهار داد و راضی به مذاکره شد.  هنگام مذاکره برای انداختن هراس در او بر فراز یکی از پیکر های سربریده نشست و بر پیکر دیگری تکیه زد و یارانش را فرمود که چنان کنند.[۸]  فارسیان وقتی او را در آن حال دیدند گفتند شنیده بودیم اهریمن در روز بیرون نمی‌آید این جا اهریمن در روز پیدا شده است، و با او برپایۀ دادن هزار غلام‌بچه که به دست هر کدام شان جام طلایی باشد، آشتی کردند.  ربیع در جریان یک و نیم سال فرمانروایی خود بر مناطق گشوده شده، چهل هزار برده گرفت.[۹] 

پس از او ابن عامر، عبدالرحمان پسر سَمُره را به فرمانداری سیستان نشاند.  و دوباره زرنج را محاصره کرد و مرزبان آن با پرداخت دومیلیون درم و دوهزار غلام‌بچه با او صلح کردند.

از حوادث دیگر دوران عثمان این است که به سبب اختلاف شدیدی که هنگام حمله بالای ارمنستان و آذربائیجان میان دو گروه  جنگجویان مسلمان از عراق و سوریه، در مورد طریقۀ درست قرائت قرآن به میان آمد،  عثمان برای تألیف یک قرآن واحد، نسخۀ حفصه را گرفته آیات دیگر را نظر به شهادت دو نفر، و کم‌ازکم در یک مورد نظر به شهادت یکنفر، شامل قرآن ساخت.  سپس به حکم او تمام قرآن هایی که با قرآن تألیف شدۀ او تفاوت داشتند جمع آوری شده و آتش زده شدند به استثنای قرآن های ابن مسعود و ابی.  دو سوره ای که در قرآن های ابن مسعود وابی وجود داشتند اما در قرآن عثمان وجود نداشتند سوره های الخلع و الحفد بودند.[۱۰]   برعلاوۀ این دو سوره اختلافات دیگری هم میان قرآن های ابن مسعود و ابی پسر کعب وجود داشت.

در سال 656 عثمان از جانب مخالفین متهم به عدم رعایت عدالت شد و 49 روز در خانۀ خود محاصره بود.  سرانجام هنگامی که لشکری از جانب معاویه از شام برای کمک به او جانب مدینه روان بود، مخالفان از در و دیوار به خانۀ او ریختند.  عثمان در حال قران خواندن با وارد شدن ضرب شمشیر به فرق اش کشته شد و انگشتان همسرش نائله که دست جلو شمشیر بلند کرده بود قطع شدند.  قتل عثمان باعث ایجاد آشفتگی و اختلافات شدید میان مسلمانان شد.

پس از عثمان علی به قدرت رسید. او در محاکمۀ قاتلان عثمان تأمل کرد.  این باعث شد که عایشه بنام خونخواهی عثمان لشکر جمع آوری کند.  هنگامی که برای جمع آوری لشکر به بصره رفته بود، علی با لشکرش از راه رسید.  در جنگ سختی که در گرفت عایشه سوار بر شتر بود و به همین دلیل این جنگ را جنگ جمل (شتر نر) نامیدند.  در این جنگ حدود 10.000 مسلمان کشته شدند که نیمۀ آن یاران علی و نیمۀ دیگر یاران عایشه بودند.  از سرشناسانی که در لشکر عایشه کشته شدند طلحه و زبیر بودند.[۱۱] 

طلحه پسر عموی عایشه بود و روزی محمد او را در حال صحبت با عایشه دید و به او گفت که دیگر چنین نکند.  طلحه پس از چندی گفت پیامبر مرا از صحبت با دختر عمویم منع میکند، قسم میخورم بعد از مرگ او با عایشه ازدواج کنم.  پس از این گفتار طلحه آیت 53 سورۀ احزاب پدید آمد که ازدواج کسان را با زنان پیامبر پس از مرگ پیامبر منع ساخت.[۱۲]  زبیر شوهر اسماء خواهر بزرگ عایشه بود.  جنگ جمل با شکست عایشه ختم شد و عایشه توسط علی دستگیر و به مدینه فرستاده شد.

در زمان علی پس از جنگ جمل حسکه پسر عتاب حبطی و عمران پسر فصیل برجمی با سپاهی از راهزنان عرب راه افتاده به زالق رفتند و مال بسیار مردمان را گرفتند.  سپس به زرنج آمدند و مرزبان شهر با هراسی که از ایشان داشت با ایشان مصالحه کرد و آنان به شهر درآمدند.[۱۳]  علی برای ادارۀ سیستان عبدالرحمن پسر جرءطائی را فرستاد که به دست حسکه کشته شد.  بار دیگر عون پسر جعده را فرستاد که او هم به دست بهدالی کشته شد.  بار سوم ربعی پسر کاس عنبری روانه شد و اینبار حسکه کشته شد و شهر به تصرف ربعی درآمد.

پس از جمل علی از معاویه خواهان بیعت شد.  در مقابل معاویه با برافراشتن پیراهن خونین عثمان و انگشتان قطع شدۀ نائله مردم شام را برانگیخت و صدای خونخواهی عثمان را بلند کرد.[۱۴]  علی در سال 657  لشکری تنظیم کرد و جانب شام به راه افتاد.  از آنسو معاویه با لشکر دیگری راه مرز شام در پیش گرفت و کنار رود فرات در ناحیۀ صِفین، یگانه آبگاه را تصرف کرده و آنجا اردو زد.  جنگ میان 80.000 سپاهیان علی و 120.000 تن سپاهیان معاویه درگرفت و سه ماه با وقفه ها ادامه یافت.  تعداد کشتگان جنگ 60.000  مسلمان تخمین زده شده که بیشتر آن کسان معاویه بودند.  سر انجام جنگ بی نتیجه ماند و با حکمیت میان طرفین و شکل گیری خوارج پایان یافت.

خوارج گروهی از مسلمانان بودند که پس از جنگ خونین صِفین میان علی و معاویه و رضائیت علی به حکمیت، از لشکر علی بریدند و علی را متهم به سرپیچی از حکم الله کردند.  با وجودی که علی پس از جنگ صفین در نهروان تعداد زیادی از خوارج را به قتل رساند، اما در قلع و قمع کامل شان ناکام بود و خوارج تا مدت های دراز به حیث یک درد سر بزرگ برای حاکمان مختلف باقی ماندند و مرتکب اعمالی چون حملات ناگهانی در بازار ها، کشتن کودکان، و پاره کردن شکم زن های حامله شدند.[۱۵]

در سال 661  سه تن از خوارج به نام های عبدالرحمن پسر ملجم، برک پسر عبدالله، و عمرو پسر بکر تمیمی هریک به قصد انتقام یاران شان که در جنگ نهروان به قتل رسیدند، برای کشتن علی پسر ابی طالب، معاویه پسر ابوسفیان، و عمروعاص به کوفه، شام، و مصر رفتند.  عبدالرحمن در حالی که فریاد میزد حکمیت خاص الله است نه از تو و یارانت ضربتی به فرق علی زد که پس از چند روز باعث مرگ او شد، و پسر علی عبدالرحمن پسر ملجم را سوختاند.  عده ای از خوارج تازی به دورترین نقاط تحت کنترل عرب در جنوب غرب ایران، و استان نیمروز افغانستان کوچیدند و به شکل مهاجر در آنجا اقامت گزیدند.  مردم سیستان از مخالفت خوارج با حکام تازی پشتیبانی کردند و در جریان چند سال بعدی عقاید سیاسی انقلابی خوارج در این مناطق ریشۀ دوانید.

در جریان آشوب ها و کشمکش هایی که در اثر قتل عثمان به میان آمده بود، مردم افغانستان در شهر های مختلف به شمول بادغیس، هرات، پوشنگ، و بلخ ربقۀ اطاعت عرب را گسیخته بودند.[۱۶]  پیش از تسخیر شهر ها توسط تازیان ولایات  مرکزی، جنوبی، و شرقی که در آنزمان زیر ادارۀ مرکزی سند بودند، توسط یک تعداد حکمرانان مستقل محلی اداره میشدند، از جمله مردم بومی  بقایای فرماندهان محلی یا کوشانی هفتلی، خاندان رتبیلان بر زابلستان، کابل شاهان یا هندو شاهان بر کابل، شیران بر بامیان، لویکان بر غزنی و گردیز، تگینان بر ولایات شمال هندوکش، سوریان بر غور و هرات حکم میراندند.[۱۷]  این حکمرانان با آنکه صد ها سال بر مناطق خود حکمرانی کردند اما ساحۀ حکمرانی شان محدود بو و هرکدام به چند استان محدود فرمانروایی میکردند و گروهی قادر به قایم نمودن تسلط خود بر تمام افغانستان نشد.



[۱]   تاریخ ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۵۳۹.
[۲]   تاریخ ابن خلدون، جلد یکم، ص ۵۳۵؛ تاریخ ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۵۴۵.
[۳]  C. S. U. Center for Environmental Management of Military Lands, Ancient Afghanistan
[۴]   تاریخ ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۶۵۴.
[۵]   تاریخ ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۶۵۸.
[۶]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد پنجم، ص ۲۱۴۵.
[۷]   تاریخ ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۶۶۱.
[۸]   تاریخ ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۶۶۱.
[۹]   فتوح البلدان بلاذری، ص۵۴۹، تاریخ ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۶۶۱.
[۱۰]   الاتقان فی علوم القرآن، ص ۲۷۴.
[۱۱]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد ششم، ص ۲۴۷۱.
[۱۲]   الدر المنثور، جلد پنجم، ص ۱۷۹.
[۱۳]   فتوح البلدان بلاذری، ص ۵۵۰.
[۱۴]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد ششم، ۲۵۰۱.
[۱۵]   تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۲۷۵.
[۱۶]   تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص ۱۶۵.
[۱۷]   تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص ۱۵۹.