۱۳۹۵/۰۶/۱۴

اموی ها و نبرد های بعدی


پیش از تسلط مسلمانان بر عراق و سوریه، سرزمین عراق جزء امپراطوری فارس و سرزمین سوریه جزء امپراطوری روم شرقی بود و در اثر جنگ های سرحدی بین این دو امپراطوری که صد ها سال ادامه داشت، مردمان این دو سرزمین همواره با هم درگیر بودند.  همین باعث شد که حتی بعد از تسلط مسلمانان بر این دو سرزمین مردمان شان همچنان با همدیگر در اختلاف و ضدیت باقی بمانند.  در سوریه (شام) معاویه قدرت یافت و پس از مرگ عثمان مردم به او بیعت کردند و در عراق (کوفه) مردمان به علی بیعت کردند.  پس از ناکامی علی در جنگ صِفین و جدایی خوارج از صفوف علی، معاویه در سال 660  سپاهیان خود را به قلمرو علی فرستاد.
  
نعمان بن بشیر را با دوهزار کس به عین‌التمر به مقابلۀ مالک بن کعب فرمانده پادگان علی فرستاد که حملۀ شان موفقانه نبود.  سپس معاویه پسر عوف را با شش هزار کس سوی هیت، انبار، و مداین فرستاد.  وی بر سپاهیان علی حمله کرده آنها را کشت، اموال شان را با اموال مردم آن مناطق غارت کرد و نزد معاویه برد.[۱]  معاویه مسعدۀ فزاری را با یکهزار و هفتصد کس سوی تیماء فرستاد تا زکات بگیرد و هر کس ندهد خونش بریزد و فرمان داد که پس از آن به مکه و مدینه برود و زکات جمع‌آوری کند. وی در جنگ با سپاه علی در تیماء شکست خورد و دوباره به شام برگشت.  معاویه همچنان ضحاک پسر قیس را فرستاد تا بر بدویان مطیع علی حمله کند.  چنان کرد و مال بدویان گرفت و به هر کس از بدویان رسید خون شان را ریخت.[۲]

در سال 661 پیش از کشته شدن علی، معاویه لشکر سه هزار نفری را تحت فرمان بسر بن ابی ارطاه سوی حجاز فرستاد.  او به مدینه رفت.  ابوایوب والی مدینه از جانب علی، پیش از رسیدن اش فرار کرده به کوفه نزد علی رفت.  بسر از مردم مدینه به زور برای معاویه بیعت گرفت و قسم یاد کرد که اگر امر معاویه نمیبود بالغی را در مدینه زنده نمی‌ماند. از آنجا به یمن رفت و پیش از رسیدن اش عبیدالله بن عباس والی علی از آنجا فرار کرد و به کوفه نزد علی رفت و عبدالمدان حارثی را جانشین خود کرد.  عبیدالله هنگام فرار دو پسر خردسال خود را جا گذاشته بود.  بسر هم جانشین او را کشت و هم پسران خردسال اش را گردن زد، و به شام بازگشت.[۳]

علی پیش از کشته شدن اش به دست پسر ملجم لشکر 40.000 نفری به منظور حمله بر معاویه جمع‌آوری کرده بود.  پس از مرگ اش حسن خواست با آن لشکر بر معاویه حمله ور شود و به این منظور با لشکر به مداین رفت.  لشکر دوازده هزار نفری را تحت فرمان قیس بن سعد پیش فرستاد.  معاویه خود با سپاه شام در برابر او آمد.  در این هنگام در قرارگاه حسن آوازه افتادکه قیس کشته شده و این باعث شد که جنگجویان حسن حتی فرش زیر پایش را به زور گرفته و او را ترک کنند.[۴]  حسن که پریشانی کار خود را دید با وجود مخالفت برادرش حسین با معاویه راه مصالحه را در پیش گرفت.  خلافت را به بصورت کامل در بدل بیت‌المال کوفه، و جزیۀ داربگرد به معاویه واگذار کرد و هم خواست که در حضور او در مساجد علی را لعنت نکنند.  معاویه قبول کرد و به این ترتیب حکمرانی امپراطوری اسلامی به دست اولادۀ ابوسفیان افتاد.

معاویه پس از بیعت مردم کوفه بیشتر وقت فرمانروایی اش را در سرکوب کردن شورش های داخلی و حملات بر سرزمین های روم شرقی سپری کرد.  فرماندهان معاویه به سمت قسطنطنیه رفتند و سرزمین هایی را به شمول قبرس اشغال کرد و به این شکل چندین سال بعد در جدل ها با خوارج و تصرف سرزمین ها در غرب سپری شد.  در شرق فرمانده تازی ها در افغانستان حکم غفاری بود.  وی در سال 667  به غور حمله کرد.  در مورد نتیجۀ این حمله دو گزارش متضاد وجود دارد.  بر اساس گزارش اولی حَکَم غور را به زور شمشیر گشود و اسیر و مال فراوان به دست آورد.  اما گزارش دومی دقیق‌تر به نظر میاید و بر اساس آن حَکَم شکست خورد و عقب نشینی کرد.  دقت گزارش دوم به سببی بیشتر است که نخست مردم غور تا زمان سلطان محمود اسلام نیاوردند و دوم پس از جنگ غور سخن از نبرد های بعدی در استان های همجوار غور نیست، برعکس پس از حمله به غور و شکست تازیان، فرماندهان اموی طی سالیان بعدی به فرارود هجوم بردند و سالیان درازی در گشودن و استقرار حکمرانی خود بر آن سرزمین ها سپری کردند.

پس از آنکه معاویه قدرت یافت عبدالرحمن پسر سمره را به سیستان امارت داد.  او از سیستان آهنگ شهر های غزنه، و کابل کرد و در سال با منجنیق دیوار کابل را شکسته شهر را به زور تصرف کردند و بردگان بسیار از آنجا بردند.[۵]  از تازیانی که هنگام تجاوزِ عبدالرحمان پسر سمره در کابل بدست مدافعان شهر به هلاکت رسیدند یکی ابورفاعه عبدالله پسر حارث عدوی (ابورفاعه تمیم پسر اسید) است که قبر او امروز در کابل به شهدای صالحین مشهور است.[۶]  دیگری سردار خشن تازی بود که از شکست دیوار وارد کابل شد و دو دستی مدافعان شهر را به قتل میرساند تا آنکه در کنار کوه آسمایی بدست مدافعان از پای درآمد و کشته شد و همانجا مدفون شد.  سال ها پس از آن که اسلام در کابل رایج شد زمامداران بر مقبرۀ او زیارت بنا کردند و در کنار آن مسجدی ساختند که بنام مسجد شاه دو شمشیره مشهور است.  برخی از مؤرخان معاصر به این باور اند که این شخص لیث پسر قیس است. 

در سال 671  پنجاه هزار جنگجوی تازی با خانواده های شان، تحت فرمان ربیع پسر زیاد وارد افغانستان شدند و تا بلخ پیشرفتند و در شهرستان های گشوده شدۀ افغانستان مسکن گزیدند.   

در سال 676  پیش از مرگ خود معاویه پسرش یزید را خلیفۀ پس از خود خواند و از مردم برای او بیعت گرفت.  یزید در سال 680  به قدرت رسید و خلافت او باعث اعتراضات بسیار میان مردمان بخصوص خوارج و عراقی ها شد.  یکی از ناراضیان از خلافت یزید، حسین پسر علی بود که خودش را سزاوارتر از معاویه برای گرفتن قدرت میدانست.  او برای شورانیدن مردم بر ضد معاویۀ دست به کار شد.  چگونگی فعالیت های حسین و سرانجام کارش در صفحات بعدی بیان خواهد شد.

در دوران خلافت معاویه و یزید چندین بار فرمانداران خراسان تبدیل شدند و هر فرماندار در زمان فرمانراویی اش از تحمیل مالیات سنگین، جزیه گیری از اهل زمه، و غارت مردم ثروتی هنگفت می اندوخت.  نمونۀ خوب این عمل را میتوان در زمان فرماندرای عبدالرحمان پسر زیاد که در سال 679  بر خراسان گماشته شد ملاحظه کرد.  او  هنگام بازگشت با بیست میلیون درم نزد یزید و معاویه رفت.  یزید برای او دو گزینه داد، یکی اینکه ثروت او را از او باز ستانند و او را دوباره به کارش باز فرستند و دوم این که ثروتش را به او ببخشند به شرطی که او پنجصد هزار درم به عبدالله پسر جعفر بدهد و از کار برطرف شود.  عبدالرحمان گزینۀ دوم انتخاب کرد و یک میلیون درم به عبدالله فرستاد و گفت پنجصد هزار از سوی یزید و پنجصد هزار از خودم.[۷]

در سال 696  تازیان تحت فرمان امیه از مرو به بلخ هجوم بردند اما به سختی شکست خوردند.  در سال 711   ولید پسر عبدالملک لشکری تحت فرمان یکی از بزرگترین سرداران تازی،  قُتَیبه برای گشودن حوالی تخارستان و خوارزم فرستاد.  قتیبه فرمانده خشن بود و در شهر های افغانستان دست به ویرانی و کشتار بسیار زد.  ابن خلدون مینویسد که با گذشت زمستان قتیبه از نیشاپور و شهر های دیگر سپاهیان خود را جمع کرده به سوی تالقان حمله ور شد.  چون بر تالقان چیره شد، مردم آن را به سختی کشتار کرد و دو قطار دار، به فاصلۀ چهار فرسخ[۸]  برپا کرد و بسیاری از مردم تالقان را دار زد و سپس برادر خود محمد پسر مسلم را بر آن شهر امیر ساخت. [۹]  خودش به فاریاب، جوزجان، و بلخ رفت و از مردم آن ولایات تابعیت گرفت.  قتیبه پس از گشودن فاریاب را به آتش کشید و تازیان آن شهر را «محترقه» نام دادند.  شهر بلخ نیز در جنگهای سال 707  ویران شد و پس از سالها در سال 725 دوباره تعمیر شد.  قتیبه از بلخ به درۀ خلم و بغلان  رفت. در بغلان با گشودن دژ هر کسی را که قادر به فرار نشده بود کشت. از آنجا به سمنگان و از آنجا به تعقیب نیزک براه افتاد.  .  نیزک بار ها و اموال خود را نزد کابل شاه گذاشت و خودش در کُرز حصار گرفت.[۱۰]  قُتَیبَه که از جنگ و عقب نیشنی نیزک به تنگ آمده بود، نیزک را با نیرنگ امان داد و نزد خود خواست اما خدعه کرد و نیزک را با همه جنگجویانش پس از گرفتن اجازه از حجاج قتل کرد.  پس از آن قتیبه بر شومان (دوشنبه مرکز تاجکستان امروزی) تاخت و آنرا محاصره کرده و با زور گشود.  مدافعان شهر را کشت و زن و فرزند شان را به اسارت گرفت.[۱۱]

قتیبه پس از آن عزم خوارزم کرد که در آنجا میان دو برادر بر سر فرمانروایی اختلاف افتاده بود.  از خوارزم ده ها هزار برده و کالا و طلا به غنیمت گرفت، سرزمین را اشغال کرد و اسرای جنگی را که تعداد شان به چهار هزار میرسید نیز قتل کرد.  از آنجا به سمت سمرقند رفت و شهر را با منجنیق زیر حمله گرفت و پس از جنگی که رخ داد صلح کرد.  در بدل صلح معابد موجود شهر را ویران کرد و مسجدی بنا کرد و در آن نماز خواند.  از طلا و کالا هر چی خواست گرفت و از جملۀ اسیران دختری را که از فرزندان یزدگرد بود، برای حجاج فرستاد.[۱۲]

قتیبه با ولید در خلع سلیمان همدست شده بود و پس از آن که ولید مرد و سلیمان به قدرت رسید موضع قتیبه به خطر افتاد.  نخست او با تهدید کوشش کرد بر مقام خود باقی بماند.  چون کارگر نیفتاد در صدد آغاز شورش برضد سلیمان شد اما چون اطرافیان و مردم از او خاطر خوشی نداشتند، آن هم به ناکامی انجامید.  پس از آن راه اعتذار در پیش گرفت اما سرانجام غیرعرب ها که با وکیع همنوا شده بودند، بر قتیبه و افرادش هجوم بردند.  نخست برادر او صالح و عبدالرحمن و اعضای دیگر خانواده اش را به قتل رسانیدند، سپس خیمۀ قتیبه را آتش زدند، و سرانجام پس از زخم زدن زیاد بر او، سرش را از تن جدا کرده با انگشترش نزد سلیمان فرستادند.

در دوران حکمرانی سلیمان بود که یزید پسر مهلب به قصد گشودن طبرستان و جرجان (گرگان) در شمال ایران امروزی لشکرکشی کرد.  آن نواحی آخرین قسمت های ایران بود که تا هنوز بدست تازی ها نیفتاده بود.  نخست نواحی دهستان را تصرف کرد، مدافعان را شکست داد، اسیران را به قتل رسانید و زن و فرزند شان را به اسارت گرفت.  سپس قصد طبرستان کرد و پس از جنگی که امید پیروزی را در آن ضعیف دید با اسپهبد صلح کرد و راه گرگان در پیش گرفت تا شورش آنجا را در هم کوبد.  وی با خدای خود عهد کرد که اگر پیروز شود از خون آنان آسیابی را به گردش در آورد و گندم آرد کند و نان بپزد و از آن نان بخورد.  طوری که تذکر داده شد، این کار را  بار نخست خالد بن ولید در نخستین حملات اش بر مناطق تحت تسلط ساسانیان در بابل انجام داده بود. 

یزید هفت ماه مردم گرگان را محاصره کرد.  پس از هفت ماه مقاومت مردم در هم شکست.  وی مدافعان شهر را کشت و زن و فرزند شان را اسیر گیرد.  او دوازده هزار تن از آن ها را به صحرای گرگان برد و به دست انتقامجویان سپرد تا همه را کشتار کردند.  پس بر خون ها آب ریختند تا آنکه با خوناب آسیاب به چرخش درآمد سپس در آن آسیا گندم آرد کرد و نان پخت و خورد.  در مجموع چهل هزار تن از مردم گرگان به قتل رسیدند و یزید به خراسان برگشت و در راه برگشت تا دو فرسنگ راه در جانب راست و چپ دار ها برپا کرد و اجساد کشتگان را بر آنان آویخت.[۱۳]  پس از آن که عمر فرمانروایی امویان را به عهده گرفت، یزید پسر مهلب را به پایتخت فرا خواند و به جرم نپرداختن خمس اموال غنیمت گرفته شده از گرگان، زندانی اش نمود.



[۱]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد ششم، ص ۲۶۷۱.
[۲]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد ششم، ص ۲۶۷۲.
[۳]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد ششم، ص ۲۶۷۶.
[۴]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد هفتم، ص ۲۷۱۴
[۵]   تاریخ سیستان، ص ۸۵ ترجمۀ فارسی ص ۱۱۵.
[۶]   تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص۱۶۰.
[۷]   تاریخ ابن اثیر، جلد پنجم، ص ۲۱۶۲.
[۸]   یک فرسخ (فرسنگ) شرعی معادل پنج کیلومتر و چهارصد متر است.
[۹]   تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۱۲۲.
[۱۰]   تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۱۲۳.
[۱۱]   تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۱۲۴.
[۱۲]   تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۱۲۶.
[۱۳]   تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۱۴۴.