۱۳۹۵/۰۶/۱۵

صفاریان (۸۶۳ تا ۹۰۰)


یعقوب پسر لیث صفار که پیشۀ مسگری داشت، در زمان خلافت متوکل در سال 851   به همراهی صالح پسر نضر کنانی، به جنگ خوارج رفت و سیستان را تصرف کرد.  متوکل یکی از خلفای عباسی بود که از خاندان علی پسر ابی طالب کین زیاد داشت و هرجا جانبداران علی را سراغ میکرد، داراییش را می ستاند و خونش میریخت.[۱]   در سال 850   به دستور اوقبر حسین پسر علی و خانه های اطراف آن را ویران کردند، زمین اش را خیش زنند، آبیاری کردند و کشت کاشتند.

طاهر پسر عبدالله پسر طاهر بر سیستان لشکر کشید و بر آن تسلط یافت.  به زودی فرمانده دیگری از بُست بنام درهم پسر حسین بار دیگر طاهر را شکست داد و بر سیستان تسلط یافت.  درهم فرمانده خوبی نبود و لشکریانش به جای او یعقوب پسر لیث را که یکی از زیردستان او بود، به فرماندهی برگزیدند.  یعقوب که کارگردان شایسته و توانا بود، ادارۀ سیستان را به دست گرفت.[۲]  یعقوب به نبرد خود با خوارج ادامه داد و بر آنها پیروز شد و تعداد زیاد شان را کشت.  پس از این پیروزی سپاهیان از هر طرف به او پیوستند کار او بالا گرفت[۳] و به این ترتیب او سلسلۀ صفاریان را بنیان گذاشت.

یعقوب پس از تسلط بر سیستان حملات خود را بر خراسان آغاز کرد و در سال 867   هرات و پوشنگ را تصرف کرد.  در آن زمان محمد پسر اَوس النباری از جانب محمد پسر عبدالله پسر طاهر به حیث استاندار هرات گماشته شده بود.  او برای مقابله با یعقوب سپاهی گرد آورد اما در جنگ شکست خورد.  خلیفۀ عباسی از یک جانب از قدرت گرفتن یعقوب مضطرب شد و از جانب دیگر از علی پسر حسین پسر شِبل حکمران فارس خاطر ناشاد داشت چون او در فرستادن خراج درنگ کرده بود.  معتز به امید براه انداختن جنگ میان این دو نفر حکومت کرمان را به او داد و او طوق پسر المُغَلس را به فرماندهی کرمان گماشت.  یعقوب در حملۀ خود به کرمان در سال 869  طوق را اسیر کرد و به زندان افگند.  علی پسر حسن به جنگ یعقوب رفت اما شکست خورد و اسیر شد و یعقوب شیراز را تصرف کرد.

در سال 871   یعقوب نخست به سوی فارس لشکر کشید و سپس روانۀ بلخ و تخارستان شد.  در بیرون شهر بلخ اردوگاه زد و نوشاد را که ساختمان برافراشته ای در بیرون بلخ بود ویران کرد.  پس از بلخ یعقوب به سوی کابل رفت و رُتبیل شاه را گرفت.[۴]  او قاصدی با تحفه های گرانقیمت به شمول بت هایی که از کابل و جا های دیگر گرفته بود به معتمد فرستاد.  او سپس روانۀ بُست شد و یک سال در آنجا ماند.[۵]


در سال 873 م. عبدالله سِنجزی در سیستان از یعقوب شکست خورد و به محمد پسر طاهر پناه برد.  یعقوب از محمد خواست تا عبدالله را به او بسپارد اما محمد چنان نکرد.  یعقوب روانۀ نیشاپور شد و محمد خواهان گفتمان با یعقوب شد اما یعقوب او را همراه با همۀ خانواده اش بازداشت کرد و به سیستان فرستاد.  به این شکل یعقوب بر خراسان تسلط یافت و حکمرانان خود را بر مناطق مختلف گماشت.[۶]   او سپس در تعقیب عبدالله به طبرستان و ری لشکر کشید تا آن که شهردار ری او را به یعقوب سپرد و یعقوب او را کشت و به سیستان بازگشت.

یعقوب در قریۀ قرنین استان زرنج افغانستان به دنیا آمد و مرکز حکومت صفاریان را نیز زرنج قرار داد.  او پیش از مرگ تسلط خود را بر سرزمین های بلخ، تخارستان، سند، مکران، کرمان، فارس، بادغیس، غور، بامیان، قندهار، غزنی، کابل، و قسمت های شمالی و مرکزی پاکستان امروزی گسترش داد.  در آخرین روز های حیات اش حمله ای را برای براندازی حکومت عباسیان سازمان داد اما در حملۀ خود به منظور گشودن شهر بغداد ناکام شد.

یعقوب در سال 879  در گندیشاپور از مربوطات اهواز بیمار شد و د رهمانجا درگذشت.  یعقوب در زمان حیات خود سرزمین های زیادی را گشود و مردمان ساکن آن را مسلمان ساخت.  از جمله مناطقی که در زمان یعقوب اسلام در آن جا ها رایج شد رُخج که نواحی قندهار امروزی و قسمت های شمالی و شرقی متصل به آن در پاکستان امروزی، و زابلستان که مناطق غزنی و نواحی متصل اطراف آن را در بر میگیرد، شامل بود.[۷] 

تندیس یعقوب لیث صفار

با وجود گرایش به اسلام و ترویج اسلام، یعقوب از تازیان و خاندان عباسی سخت کینه داشت.  وی در بستر مرگش به نامۀ معتمد خلیفۀ عباسی که او را ستایش کرده و از احوالش جویا شده بود پاسخ فرستاد که، اگر مرگ مرا فرا رسید هم من از تو آسوده و هم تو از من، در غیر آن میان من و تو جز شمشیر نخواهد بود تا کین خود از تو کشم.[۸]  حکمرانی یعقوب نقطۀ عطفی در شکستن اتحاد سیاسیِ خلافت اسلامی شمرده میشود.  با وجودی که پیش از یعقوب حکمرانان محلی به حیث نمایندگان خلیفه و حکمرانی شان همواره در چهارچوب ادارۀ خلافت مرکزی و با رضائیت خلیفه تصور میشد، عملکرد یعقوب و مخالفت روشن او با خلفای عباسی، که او ایشان را غاصب و استثمارگر قلمداد میکرد، این تصور را در هم شکست.  

پس از تجاوز تازیان تا زمان یعقوب لیث صفار، زبان رسمی حکمرانان افغانستان عربی بود. در این دوران سختگیری های فراوان برای ترویج زبان عربی و سرکوب نمودن زبان فارسی صورت گرفت.  اشعار بازماندۀ مداحان دربار به زبان فارسی نشان میدهد که یعقوب به زبان فارسی علاقمند بود و در احیای مجدد آن پس از تسلط تازیان نقش داشت.  در مورد اینکه یعقوب به زبان عربی تسلط کامل داشت یا خیر نظریات مختلف وجود دارد اما در زمانی که لسان عربی کم‌کم جانشین زبان فارسی میشد، و نزدیک بود افغان ها و ایرانیان نیز مانند مردمان سرزمین های عراق، شام، و مصر برعلاوۀ دین،  زبان خود را نیز از دست بدهند و زبان عربی جانشین آن شود، یعقوب زبان فارسی را زبان رسمی دولتی اعلان کرد و پس از آن کسی حق نداشت در دربار او به زبان عربی تکلم کند.  

در جریان حکمرانی یعقوب در سال 875   نصر پسر احمد که اسلافش در عصر مأمون به حکمرانی محلی گماشته شده بودند، از سوی خلیفه به حکومت فرارود و هرات گماشته شد.  نصر بنیانگذار سلسلۀ سامانیان بود.  حکومت صفاریان از 861 تا 1003  ادامه یافت اما یعقوب لیث صفار یگانه فرمانروای قدرتمند حکومت صفاریان بود.  پس از وی برادرش عمرو به قدرت رسید اما به خلیفه بیعت کرد و در جنگ بلخ در مقابل سامانیان شکست خورد.  پس از آن حکمرانی صفاریان بر ساحۀ محدود و تحت اثر حکمرانان سامانی بود.



[۱]   تاریخ ابن اثیر، جلد نهم، ص ۴۱۱۶.
[۲]   تاریخ ابن اثیر، جلد نهم، ص ۴۱۲۵.
[۳]   تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۵۳۱.
[۴]   تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۵۵۸.
[۵]   تاریخ ابن اثیر، جلد دهم، ص ۴۳۰۸.
[۶]   تاریخ ابن خلدون، جلد دوم، ص ۵۵۹،.
[۷]   تاریخ ابن اثیر، جلد دهم، ص ۴۳۸۳.
[۸]   تاریخ ابن اثیر، جلد دهم، ص ۴۳۸۲.