۱۳۹۵/۰۶/۱۳

ده سال در مدینه


در سال 623  که ساسانیان و روم شرقی درگیر یک جنگ فرسایشگر بودند، مسلمانانی که بعد ها به این امپراطوری ها حمله ور شدند، نخستین تعلیمات نظامی خود را در مدینه از اوس و خزرج گرفتند.  در مورد مردم قبایل اوس و خررج گفته شده که ایشان از همه مردم داری شمشیر برنده تر،[۱]  آشنا به فنون جنگ، و دارای ساز و برگ و چالاکی[۲]  بودند.  در میان چنین مردمانی آیاتی آمد و به مسلمانان اجازۀ جنگ داده شد.  شرح مفصل جنگ های مسلمانان در زمان حیات محمد، در تمام کتب سیره و کتاب تاریخ اسلام مندرج است. 

جنگهایی که در آن ها محمد شخصاً حصه گرفته بنام غزوه و جنگ هایی که به حکم محمد تحت فرماندهی شخص دیگری صورت گرفته بنام سریه یاد میشوند.  پیش از جنگ بدر همه جنگ ها در سال ۶۲۳  به منظور حمله بر کاروان های تجارتی مکه سازماندهی میشد.  این حملات با سریۀ سیف البحر آغاز شد و در جریان یک سال مسلمانان هفت بار مدینه را به قصد حمله به کاروان های تجارتی ترک کردند.[۳]  در سریۀ نخله مسلمانان در ماه حرام نگهبان کاروان بنام عمرو را به قتل رسانیدند و اموال کاروان را با اسیران بنام غنیمت به مدینه نزد محمد بردند و خمس آن را کنار گذاشتند.[۴]

در دسامبر سال 623 به مسلمانان خبر رسید که ابوسفیان در راس کاروانی برای تجارت راهی شام بود.  مسلمانان به رهبری محمد برای حمله به این کاروان روان شدند و در منطقۀ عشیره مطلع شدند که کاروان در رفته است.  هنگام بازگشت کاروان از شام مسلمانان باز به قصد حمله به کاروان راهی شدند.  به ابوسفیان خبر رسید و او با فرستادن کسانی از مکه خواهان کمک برای دفاع از کاروان شد.  لشکری از مکه برای دفاع از کاروان روان شدند ولی ابوسفیان با تغییر جهت کاروان را به سلامتی از منطقۀ خطر عبور داد و خبر فرستاد تا لشکر به مکه باز گردد.  بیشتر شان بازگشتند و یک تعداد شان به قصد جنگ رفته و در بدر با مسلمانان مقابل شدند.  مسلمانان که از قبل چاه های آب را کور کرده بودند، بر لشکر تشنه و تازه از راه رسیدۀ مکه حمله ور شده آنها را در جنگ شکست دادند.  اموال شان را به غنیمت گرفتند و تعدادی از ایشان را اسیر گرفتند.

مسلمانان بر سر تقسیم اموال دچار اختلاف شدند و از محمد جویای راه حل شدند.  محمد گفت که اموال غنیمت به خدا و پیامبرش تعلق دارد.[۵]  شاید تعلق گرفتن همه اموال غنیمت به خدا و پیامبرش باعث ایجاد مشکلاتی شد و به این سبب اندکی بعد تر در آیت دیگری آمد که هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر اوست.[۶]   حرص برای بدست آوردن اموال غنیمت تبدیل به مادۀ سوخت ماشین جنگی مسلمانان شد،  به خصوص زمانی که حمله در نیمه شب ها به قریه های نامسلمانان[۷]  و حتی قتل زن و کودک شان جواز یافت،[۸]  روز به روز بر تعداد جنگجویان مسلمان افزوده شد.

پس از جنگ بدر در راه بازگشت به مدینه به حکم محمد، نخست در منطقۀ صفراء گردن نضر بن حارث، و بعد در منطقۀ عرق الظبیه گردن عقبه بن ابی معیط توسط علی پسر ابوطالب زده شد.  محمد در پاسخ عقبه که پیش از کشته شدن اش پرسید: ای محمد از دختر کوچکم کی سرپرستی کند؟  فرمود: آتش.[۹]   این ها کسانی بودند که در مکه در برابر دشنام های محمد به خدایان شان به خدای مسلمانان دشنام داده بودند.

خفه نمودن آزادی بیان که با قتل این دو آغاز شد، با قتل های زنجیره ای حارث، ابوعفک، عصما دختر مروان، کعب پسر اشرف، و ابورافع و عده ای دیگر ادامه یافت.  بیشتر این ها کسانی بودند که از در برابر روش خشن و آیات قتل و کشتار صدای خود را بلند میکردند.  به مسلمانان حکم شد که این عده ملعونان هر کجا یافته شوند، گرفته و سخت کشته شوند.[۱۰] 

عصما دختر مروان هجویه ای سرود و در آن خشونت مسلمانان را نکوهش کرد.  عُمیر بن عدی به فرمان محمد، در نیمه شب به خانۀ او رفت، کودک شیرخوارش را از روی سینه اش دور کرد و شمشیر خود را چنان به سینۀ او فشرد که از پشتش برون آمد و صبح در مسجد خبر را به محمد رسانید و پرسید آیا او گناهی مرتکب شده است؟  محمد فرمود: در این مورد حتی دو بز هم شاخ به شاخ نمیشوند یعنی ارزش این حرف ها را ندارد.[۱۱]  رفته رفته کار به جایی کشید که خشونت با دگر اندیشان و قتال با آنها در قرآن تقوا خوانده شد.  اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد با كافرانى كه مجاور شما هستند قتال كنيد و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است.[۱۲] 

عدۀ خیلی محدود مسلمانان از حملات شبانه به قریه ها و قتل های زنجیره ای ناخشنود بودند و به بهانه های مختلف  اجازه میخواستند و از شرکت در این حملات خودداری میکردند.  در مورد این گروه قرآن گفت:  کسانی که به الله و روز بازپسین ایمان دارند در جهاد با مال و جان شان از تو اجازه نمیخواهند تنها کسانی اجازه میخواهند که به الله و روز بازپسین ایمان ندارند.[۱۳]  به این ترتیب برای مسلمانان غیر از رفتن به جنگ گزینۀ دیگری باقی نماند.

قرآن بر نظام برده داری در جامعۀ اسلامی به صراحت مهر تائید میزند و در آیات متعدد احکامی را در مورد برده ها بیان مینماید.  یکی از این احکام در مورد رفع غریزۀ جنسی با کنیزان (برده های مؤنث) است.  الله به مرد مالک حق میدهد تا بدون نکاح با کنیزانش همبستر شود.  در حمله به اوطاس بعد از شکست دادن و اسیر گرفتن مردان و زنان، برخی از جنگجویان مسلمان تمایلی به مقاربت با اسیران زن در حضور شوهران مشرک شان نداشتند.  بنابر این الله متعال آیت "والمحصنات من النساء الا ما ملکت ایمانکم" را نازل کرد و اجازت چنین کاری را داد.[۱۴]   

در غزوۀ بنی مصطلق ابوسعید خُدری که از بی زنی سخت در عذاب بود، میدانست که رفع شهوت با کنیزان تازه اسیر شده جواز داشت.  تصمیم به این کار گرفت اما نمیدانست که آیا اجازه داشت قبل از انزال شدن همبستری با کنیز را پایان دهد یاخیر.  او نمیخواست با ارتکاب این عمل مرتکب گناه شود، از این رو از پیامبر(ص) پرسید و ایشان فرمودند: بر شما چیزی نیست هر کس به دنیا آمدنی باشد به دنیا میاید.[۱۵] 

یکی از صحابی کرام بنام بریده روایت نموده که پیامبر(ص) علی را نزد خالد فرستاد تا خمس را از وی تسلیم شود.  علی از "اموال" خمس کنیزی را برای خود برگزید و با وی جماع کرد. بریده به خیال اینکه این عمل علی خیانت در اموال بیت‌المال بود از وی بدش آمد و به پیامبر شاکی شد.  پیامبر فرمودند: نباید از علی بدت بیاید، زیرا نصیبش از خمس بیشتر از این میشود.[۱۶]

خشونت و حکم قتال مختص به کافران و مشرکان نماند و پس از فزونی قدرت نظامی مسلمانان به آنها حکم داده شد تا با اهل کتاب نیز قتال کنند تا زمانی که ایشان با خواری جزیه پرداخت کنند[۱۷]  و به این ترتیب الله جزیه خواری را فرض گردانید.  با استفاده از همین آیات بود که صبحگاهان، هنگامی که ساکنان خیبر افزار به دست برای کار جانب زمین های شان روان بودند، مسلمانان مسلح را در مقابل خود یافتند.  در همین جنگ بود که شکنجه‌کُش نمودن اسیران نیز جواز یافت.[۱۸] [۱۹]  پیامبر در سال خیبر پس از آن که به حکم اش کنانه شکنجه‌کُش شد، زن او صفیه دختر حیی بن اخطاب را به همسری خود برگزید.[۲۰]  و در راه بازگشت با او همبستر شد. 

پیش از این رفتار مسلمانان با یهودیان بنی قریظه از این هم بدتر بود.  در ختم جنگ خندق محمد گفت که جبرئیل به او فرمان آورده تا بالای قبیلۀ بنی قریظه حمله کنند.  پس از 25 روز محاصره همه افراد قبیله را اسیر کرده و اموال شان را غنیمت گرفتند. مردان و پسران بالغ شان را قتل عام کردند[۲۱]  و در چاه هایی در وسط مارکیت مدینه انداختند.  برای جدا کردن پسران بالغ از پسران نابالغ ایزار شان را در می آوردند و بررسی میکردند اگر زیر ناف شان مو روئیده بود، بالغ حساب شده گردن زده میشدند در غیر آن با زنان یکجا به بردگی کشانیده میشدند.[۲۲]  این برده ها را بعدا به امر محمد فروختند و از پول عاید شده سلاح و اسب خریداری کردند.[۲۳]

محمد در سال 632 (یازدهم هجری) در مورد اثر زهرِ گوشت مسموم شده ای که در خیبر دختر حارث، زن سلام ابن مِشکَم به وی خورانیده بود، به عایشه گفت:  احساس میکنم که شاهرگ ام از اثر آن قطع میشود.  محمد در خیبر دلیل مسموم کردن گوشت را پرسیده بود و زن پاسخ داده بود که: پدرم، کاکایم، و شوهرم را کشتید و بر قوم ام بلایای زیاد آوردید.  محمد از اثر همان زهر، پس از دو هفته زجر کشیدن و بیماری شدید، جان باخت اما راهش همچنان ادامه یافت.  با مرگ او بسیار مردمانی که به جبر مسلمان شده بودند دوباره اسلام را ترک کردند اما ابوبکر بر ایشان حکم تهاجم را داد و ایشان را مجبور ساخت دوباره به اسلام برگردند.[۲۴]



[۱]   طبقات واقدی، جلد یکم، ص ۲۰۳.
[۲]   طبقات واقدی، جلد یکم، ص ۲۱۰.
[۳]   سیرۀ رسول اکرم، ترجمۀ کتاب الرحیق المختوم، ص ۲۶۸.
[۴]   سیرۀ رسول اکرم، ترجمۀ کتاب الرحیق المختوم، ص ۲۷۳.
[۵]   قرآن، سورۀ الانفال (۸) آیۀ ۱.
[۶]   قرآن، سورۀ الانفال (۸) آیۀ ۴۱.
[۷]   صحیح بخاری، حدیث شماره ۶۱۰.
[۸]   صحیح بخاری، حدیث شماره ۳۰۱۲.
[۹]   سیرۀ رسول اکرم، ترجمۀ کتاب الرحیق المختوم، ص ۳۱۴.
[۱۰]   قرآن، سورۀ الاحزاب (۳۳) آیۀ ۶۰-۶۱.
[۱۱]   طبقات واقدی، جلد دوم، ص ۲۴-۲۵.
[۱۲]   قرآن، سورۀ التوبه (۹) آیۀ ۱۲۳.
[۱۳]   قرآن، سورۀ التوبه (۹) آیات ۴۴-۴۵.
[۱۴]   سنن ابی داوود، حدیث شماره ۲۱۵۵.
[۱۵]   صحیح بخاری، حدیث شماره ۴۱۳۸.
[۱۶]   رحمة الباری حدیث شماره ۱۶۷۹، جلد دوم ص ۲۷۱.
[۱۷]   قرآن، سورۀ التوبه، آیت ۲۹.
[۱۸]   صحیح بخاری، حدیث شماره ۳۷.
[۱۹]   سیرۀ رسول اکرم، ترجمۀ کتاب الرحیق المختوم، ص ۶۰۵.
[۲۰]   تاریخ ابن اثیر، ص ۱۱۸۰.
[۲۱]   صحیح بخاری، حدیث شماره ۴۱۲۱.
[۲۲]   سنن ابی داوود، حدیث شماره ۴۴۰۴-۴۴۰۵.
[۲۳]   تاریخ ابن خلدون، جلد یکم، ص ۴۱۹، سیرۀ رسول اکرم، ترجمۀ کتاب الرحیق المختوم، ص ۴۳۰.
[۲۴]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۴۳۶-۱۴۷۸.