۱۳۹۵/۰۶/۱۴

سقوط شهر های ایران


حمله به سرزمین های ساسانیان که در زمان ابوبکر آغاز شده بود در زمان عمر به اوج خود رسید و به استثنای طبرستان در شمال ایران بیشتر شهر های ایران در مدت پانزده سال به دست تازیان افتاد.  نخست ساسانیان با لشکری که از جنگ های طویل با امپراطوری روم شرق جان سالم بدر برده بودند، صف آرایی های نسبتا منظمی در برابر تازیان تشکیل دادند و جنگ های شدید متعددی رخ داد.

جنگ پل


ابوبکر در سال 634 پیش از وقوع جنگ پل که بنام های جسر، قُس ناطِف، یا مروحه نیز شناسایی میشود، به سبب خوردن برنج با حریرۀ زهر آلود از دنیا رفته بود.  مؤرخانی چون ابن اثیر و طبری، زهر خوراندن ابوبکر را کار یهود میدانند،[۱]  اما عده‌ای از شیعیان ادعا دارند که مرگ ابوبکر یک کودتاه سیاسی از طرف عمر برای بدست آوردن قدرت بود و برای اثبات این ادعای خود به اختلافات شدید عمر و ابوبکر اشاره میکنند.[۲]  بزرگترین این اختلافات بالای قدرت دادن بسیار به خاندان معاویه بدست عمر بود،[۳] که باعث ایجاد کدورت میان ابوبکر و عمر شد. 

بعد از به قدرت رسیدن عمر ابوعبید با لشکری از مسلمانان در مروحه توقف کردند.  رستم فرخزاد حاکم خراسان، برای مقابله با ایشان بهمن جاذویه و جالینوس را فرستاد. ایشان در قس ناطف توقف کردند. بهمن جاذویه به ابوعبید پیام فرستاد که یا میگذاریم به سوی ما بگذری یا بگذار به سوی شما بگذریم.  ابوعبید از پل گذشت و جنگ سختی میان دو گروه آغاز شد.  اسب های تازیان از فیل های لشکر جاذویه رم کرده به هر طرف میرفتند و ایشان چاره ای جز پیاده شدن ندیدند.  ابوعبید حکم داد تا نخست بر فیل سواران حمله کنند و خودش نیز به قصد حمله به فیل سوار پیش رفت اما زیر پای فیل کشته شد.  با مرگ او هراس در مسلمانان افتاد و پس از چند بار رد و بدل شدن پرچم شان هنگامی که سرانجام پرچم را مثنی گرفت مسلمانان رو به گریز نهادند.[۴]  مثنی پس از چندی در اثر زخمی که در جنگ پل بداشته بود، فوت کرد.

هنگام فرار بی نظمی مسلمانان به حدی بود که بسیاری مسلمانان از ترس در فرات جستند و غرق شدند. چهار هزار مسلمان در جنگ پل کشته شدند.  دیگران که مؤفق به فرار شدند عده ای به لشکر های دیگر مسلمانان پیوستند و یک تعداد دوباره به مدینه برگشتند.  خبر شکست مسلمانان در جنگ پل را عبدالله بن زید انصاری به مدینه برد و آنرا نهانی به عمر رسانید.  شعبی روایت میکند که عمر گفت: خدایا همۀ مسلمانان را بخشیدم، من پشتیبان هر مسلمان هستم، هر مسلمانی که با دشمن رو به برو شده و به محنت افتاده.  خدا ابوعبید را رحمت کند.  بهمن جاذویه با وجودی که قصد تعقیب لشکر تازیان را داشت، با شنیدن خبر اغتشاشی در تیسفون برگشت و به آنجا رفت.

جنگ قادسیه


در 635 فارسیان با درک خطر بزرگی که از جانب تازیان متوجه شان بود، به فکر چاره شدند و بعد از جستجوی زیاد یزدگرد را که از کشتار خاندان خسرو جان سالم به در برده بود، به پادشاهی برگزیدند.  با اینکار تا اندازه اطمینان و امن ایجاد شد و مثنی این خبر را به عمر نوشت.  او قسم یاد کرده گفت: به خدا سوگند که بی گمان شاهان ایران را به دست شاهان عرب در هم خواهم شکست![۵]  سپس همه رهبران و سخنوران را گماشت تا مردم را به جنگ با ایران برشورانند.  لشکر تازیان تحت فرمان سعد پسر ابی وقاص در قادسیه خیمه زدند. 

از جانب ایران رستم فرخزاد از فرات عبور کرد و با لشکرش در سواد توقف کرد.  پیش از آغاز جنگ حدود چهارهزار تن از سپاهیان ایران تحت شرایطی به لشکر تازیان پیوستند.  میان طرفین جنگ سرنوشت سازی در گرفت که چهار روز ادامه یافت.

فارسیان که رمیدن اسب های تازی را از فیلان در جنگ پل دیده بودند، فیلان را در جلو سپاه قرار دادند و در روز یکم جنگ خسارت زیاد بر لشکر اعراب وارد کردند. چنان مینمود که پیروز خواهند شد.  روز دوم سپاه کمکی تازیان از شام فرا رسید و تعدادی به شمول بهمن جاذویه کشته شدند.  فارسیانی که به اعراب پیوسته بودند به آنها آموختند که برای دفع فیلان، خرطوم و چشم شان را هدف گیرند.  روز سوم تازیان به همان شکل فیل ها را زخمی کردند و بازگشت فیل ها باعث اختلال در لشکر ساسانیان شد.  دو لشکر باز هم تمام روز جنگیدند اما نتیجه حاصل نشد.  شب هنگام عده ای از اعراب بر لشکر ایران شبیخون زدند و جنگ تا صبح ادامه داشت.  صبح روز چهارم گردبادی آغاز شد که ریگ به روی لشکر ساسانیان میزد.  در این روز یکی از تازیان رستم فرخزاد را به قتل رساند و سرش را بر نیزه بالا کرده داد زد که به خدای کعبه قسم رستم را کشتم. با کشته شدن رستم عده ای از لشکر ساسانیان راه فرار را در پیش گرفتند و عده ای دیگر سرسختانه تا مرگ جنگیدند.

درفش کیانی نماد بزرگی فارس به دست اعراب افتاد و به مدینه فرستاده شد.  عمر حکم داد و تازیان گوهر های آن را برداشتند و خود درفش را سوزاندند.  در یک و نیم سال بعد که تازیان مشغول جا های دیگر بودند، یزدگرد سوم به سبب بی تجربگی خود در فکر اقدامات جدی بر علیه آنان نشد.


سقوط تیسفون


در سال 637 پایتخت چهارصد سالۀ ساسانیان تیسفون (مداین) هدف حملۀ سعد بن ابی وقاص قرار گرفت. جالب آن که در فاصله زمانی میان جنگ قادسیه و حمله به تیسفون، یزدگرد با بی تجربگی ای که داشت، به فکر اقداماتی برای دفاع از پایتخت چهارصد سالۀ  فارسیان نیفتاده بود.  چون به سعد گزارش رسید که فارسیان شهر را با اموال و خانواده های خود ترک میکنند، تصمیم به حمله گرفت تا مبادا برای غنیمت گیری چیزی در شهر باقی نماند. 

در شهر چون یزدگرد، فرمان را به برادر رستم سپرد و خود از درب شرقی شهر را ترک گفت.  در این حمله سلمان فارسی در کنار سعد سعد بن ابی وقاص بود.  سلمان هنگام عبور تازیان مهاجم از رودخانه، برای تقویۀ روحیۀ شان گفت که دریا ها چنان رام مسلمانان گشته اند که خشکی ها.[۶]   فارسیان زد و خورد مختصری با مهاجمان کرده و به شهر عقب نشینی کردند.  بیشتر اهالی پیش از حملۀ تازیان شهر را ترک کرده بودند.  بعد از فرار یزدگرد شهر مقاومت چندانی نکرد و به دست مهاجمان تازی گشوده شد.

هنگامی که تازیان داخل شهر شدند با دیدن قصر کسری گفتند این همان کاخ سفیدی کسری است که خداوند به ما وعده داده است.  سواران به هر سو دست به غارت گشودند.[۷]  از اوال غارت شده خمس را به مدینه فرستادند که در میان آن فرش بهارستان کسری نیز بود.  سعدبه سپاهیان خود گفت کسی توان خرید این فرش را ندارد.  شما اگر چهار پنجم خود را ببخشید این را به مدینه با خمس نزد خلیفه بفرستم.  قبول کردند و چنان شد.[۸]

بهار کسری (بهارستان) فرشی زربافتی بود شصت در شصت ذراع.  در این فرش خیابان ها و جوی ها نقاشی شده بود که از میان در و یاقوت میگذشتند.  در اطراف جوی ها زمین های کاشت شده مزین با سبزه ها، و انواع نباتات بر آن نقش بسته بود.  برگ درختان در آن فرش از حریر و شاخه هایشان از زر و گل هایشان دانه های طلا و نقر و میوه های آن انواع گوهر های دیگر بود.  خسروان هنگام زمستان که گل و برگ نبود پهن میکردند و بر آن مینشستند. تازیان این فرش را قطف میگفتند.  در مدینه هنگام تقسیم فرش اختلاف پیدا شد. عمر بهارستان کسری را تکه تکه کرد و میان مردم تقسیم کرد.  علی تکۀ خود را به بیست هزار فروخت در حالی که بهترین تکۀ آن نبود.[۹]

در کنار اموال بسیار سعد بن ابی وقاص بر کتابهای بسیاری نیز دست یافت. نامه ای به عمر نوشت و در خصوص آن کتاب ها درخواست دستور نمود.  عمر در پاسخ نوشت که آنهمه را به آب افگن یا به آتش بسوزان بخاطری که اگر مندرجات آن کتاب ها نیکو و باعث رهنمایی باشد، خداوند برای رهنمایی ما قرآن را فرستاده که به یقین از آن کتاب ها راه نماینده‌تر است و اگر مایۀ گمراهی باشند در آنصورت خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است.[۱۰]  در روایات دیگر آمده است که تازیان هنگام گشودن شهر های دیگر با کتاب های موجود در آن شهر ها نیز عین پیشامد را داشتند و گفته شده که پس از گشودن شهر هرات تا مدت ها حمام های هرات را با سوختاندن کتاب ها گرم میکردند.  دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات[۱۱] در بارۀ کتاب‌سوزی تازیان در سرزمین های گشوده شده مینویسد که عرب ها به دلیل تعصب و اعتقاد به این که قرآن برترین کتاب است، هر کتاب غیر قرآنی را نابود کردند.  با وجودی که فارس مرکز تمدن جهان بود امروز به مشکل میتوان اثری از کتابهای باستانی به زبان پهلوی و فارسی میانه سراغ کرد.



جنگ نهاوند


اعراب پس از قادسیه شوش و اهواز راتصرف کردند.  در سال 642 یزدگرد سوم پس از سقوط اهواز، به منظور بازپس گیری سرزمین های از دست رفته و شکست دادن اعراب در صدد جمع آوری لشکر شد.  او که در مرو بود برای جمع آوری سپاهی به پادشاهان باب، سند، خراسان، و حلوان نامه فرستاد و مدد خواست.  آنان اجابت کردند و در نهاوند گرد آمدند.[۱۲]  آخرین مقاومت منسجم فارسیان در مقابل تهاجم اعراب در جنگ نهاوند بود. 

گرد آمدن سپاه در نهاوند اعراب را به تشویش ساخت و عمار بن یاسر امیر کوفه به خلیفه عمر نامه نوشت و از او کمک خواست.  عمر لشکر جمع کرد و نعمان بن عمرو را به رهبری آن گماشت.  او فرمان داد که از عمان، شام، بصره، و محلات دیگر قسمتی از سپاهیان مسلمان به سپاه نعمان بپیوندند.  لشکر تازی در نزدیکی نهاوند اردو زد.
 
جنگ آغاز شد و در دو روز یکم جنگ روبه‌رو میان تازیان و فارسیان ادامه داشت.  در آخر روز دوم فارسیان به خندق های خود عقب نشینی کردند و تازیان ایشان را در محاصره گرفتند.  چون محاصره به درازا کشید، تازیان ملول شدند زیرا فارسیان به خندق های خود پشتگرم بودند.  نعمان خود سپاهیان خود را تحریک میکرد تا به شهادت نائل آیند.  قعقاع جنگ و گریز را سازمان داد تا فارسیان را از خندق ها بیرون آورد.  به گزارشی دیگر تازیان آوازه انداختند که خلیفه در مدینه مرده و آنها قصد بازگشت داشتند.  به هر صورت فارسیان از خندق های خود بیرون آمدند و تازیان یکباره بر آنان تاختند.  جنگ که از نیمروز تا شامگاه ادامه یافت به حدی شدید بود که خاک از خون کشته شدگان گِل شده بود و پیادگان بر آن میلغزیدند.[۱۳]  در روز گشودن نهاوند تازیان به درون شهر ریختند و هر چه بود به غنیمت بردند.  به وصیت نعمان که در جنگ کشته شده بود، حذیفه فرمانده سپاه شد.

در میان اموال گرفته شده از نهاوند دو سبد گوهر گرانبها (گنج نخارگان) بود که با اسیران به مدینه فرستاده شد.  عمرو پسر حریث از توانگران کوفه، آن را به دوهزار درهم خرید و در سرزمین عجم به چند برابر فروخت.  ابولؤلؤ (پیروز نهاوندی) چون اسیران نهاوند را در مدینه میدید میگریست و میگفت: عمر جگرم را خورد.[۱۴] 


[۱]   تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۵۶۲.
[۲]   شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد ۲، ص ۲۹.
[۳]   تاريخ يعقوبى، جلد دوم، ص ۱۵۳؛ تاریخ کامل، ابن اثير، جلد سوم، ص ۸۲.
[۴]   تاریخ کامل، ابن اثیر، جلد سوم، ص ۱۳۳۷؛ ترجمۀ تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۶۰۰.
[۵]   تاریخ کامل، ابن اثیر، جلد سوم، ص ۱۳۴۸.
[۶]   تاریخ کامل، ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۴۲۹؛ تاریخ طبری، جلد پنجم، ص ۱۸۱۳.
[۷]   تاریخ ابن خلدون، جلد یکم، ص ۵۰۷.
[۸]   ترجمۀ تاریخ طبری، جلد پنجم، ص ۱۸۲۵.
[۹]   تاریخ ابن خلدون، جلد یکم، ص ۵۰۹.
[۱۰]   دو قرن سکوت، داکتر عبدالحسین زرینکوب، ص ۹۷؛ ابن خلدون، مقدمۀ چاپ مصر ص ۲۸۵-۲۸۶.
[۱۱]   Encyclopedia of library and information science، جلد سیزدهم، ص ۲۲-۲۵.
[۱۲]   تاریخ ابن خلدون، جلد یکم، ص ۵۲۷.
[۱۳]   تاریخ ابن خلدون، جلد یکم، ص ۵۲۸.
[۱۴]   تاریخ ابن خلدون جلد یکم، ص ۵۲۹.